کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خشوک
/xašuk/
معنی
حرامزاده؛ ولدالزنا: ◻︎ ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود / کنون توانی باری خشوک پنهان کرد (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۲)، ◻︎ در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک (مولوی: ۲۳۶۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حرامزاده، غیرزاده، ولدالزنا ≠ حلالزاده
دیکشنری
misbegotten
-
جستوجوی دقیق
-
خشوک
واژگان مترادف و متضاد
حرامزاده، غیرزاده، ولدالزنا ≠ حلالزاده
-
خشوک
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص .) فرزند نامشروع ، حرامزاده .
-
خشوک
لغتنامه دهخدا
خشوک . [ خ ُ / خ َ ] (اِ) حرام زاده . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ). لقیطه . (شرفنامه ٔ منیری ). ولدالزنا. (یادداشت بخط مؤلف ) : ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بودکنون توانی باری خشوک پنهان کرد. منجیک .تا فراوان شود تجربت جان و ت...
-
خشوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خشتوک، خشنوک› [قدیمی] xašuk حرامزاده؛ ولدالزنا: ◻︎ ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود / کنون توانی باری خشوک پنهان کرد (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۲)، ◻︎ در وجود ما هزاران گرگ و خوک / صالح و ناصالح و خوب و خشوک (مولوی: ۲۳۶۰).
-
جستوجو در متن
-
غیرزاده
واژگان مترادف و متضاد
حرامزاده، خشوک، غیرزاد، ولدالزنا ≠ حلالزاده
-
تخمحرام
واژگان مترادف و متضاد
حرامزاده، خشوک، فرزند نامشروع، ولدالزنا ≠ حلالزاده
-
دوتخمه
فرهنگ فارسی معین
( ~. تُ مِ) (ص مر.) 1 - هر گیاه و جانور که از دو جنس مختلف بوجود آمده باشد. 2 - مولودی که پدر او سیاه و مادرش سفید باشد یا بعکس ؛ دو تیره . 3 - حرامزاده ، خشوک .
-
مهین مار
لغتنامه دهخدا
مهین مار. [ م ِ ] (اِ مرکب ) افعی : ای همچو مهین مار بدآویز و خشوک پرزهر چو ماری و چو ماهی همه سوک .سوزنی .
-
داغول
لغتنامه دهخدا
داغول . (ص ) عیار و مکار و حرامزاده . (برهان ). آب زیر کاه . دغول . (برهان ). ناپاک . خشوک . (آنندراج ). جامغول . (جهانگیری ). محیل . سند. (آنندراج ). تبند. (برهان ).
-
ولدالزنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ولدالزناء] valadozzenā ۱. زنازاده؛ حرامزاده؛ خشوک؛ سنداره؛ سندره.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] کرم شبتاب که به اعتقاد قدما با طلوع ستارۀ سهیل میمیرد.
-
حرامزاده، حرامزاده
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشوک، خطاییبچه، خطازاده، روسپیزاده، زنازاده، سند، سندره، غیرزاده، ناپاکزاده، نامشروع، ولدالزنا ≠ حلالزاده ۲. تودار، حقهباز، حیلهگر، زیرک، محیل ≠ صاف و صادق
-
بدآویز
لغتنامه دهخدا
بدآویز. [ ب َ] (نف مرکب ) ستیزنده . به بدی چنگ زننده : ای همچو مهین مار بدآویز و خشوک پر زهر چو ماری و چو ماهی همه سوک .سوزنی .
-
شوک
لغتنامه دهخدا
شوک . (ص ) ظاهراً در شعر ذیل معنی بسیار می دهد یا صفتی است برای گل چون گنده و متعفن و از جنس لجن و غیره : ای همچو مهین مار بدآویز و خشوک پرزهر چو ماری و چو ماهی همه سوک شست از طلب ترا شکستم خم و توک جای تو در آب شور باد و گل شوک .سوزنی .
-
دوتخمه
لغتنامه دهخدا
دوتخمه . [ دُ ت ُ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) خشوک و حرامزاده . (ناظم الاطباء). || مولودی که پدر آن سیاه و مادر آن سپید بود و بالعکس . || هر حیوان و نباتی که از دو جنس مختلف بوجود آمده باشد. (ناظم الاطباء). اکدش . اسب دوتخمه . دورگه . که پدر عربی و مادر تر...