کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشنبرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خشن پوست
لغتنامه دهخدا
خشن پوست . [ خ َ ش ِ ] (ص مرکب ) پوست کلفت . آنکه پوستش نرم نیست . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر با این کهن گرگ خشن پوست بصد سوگند چون یوسف شوی دوست .نظامی .
-
خشن پوشیدن
لغتنامه دهخدا
خشن پوشیدن . [ خ َ ش َ دَ ] (مص مرکب ) پوشیدن خشن [ که نوعی پارچه است ] . (یادداشت بخط مؤلف ) : همه دل گوهر و رخ کرده حلی وار چو تیغتن خشن پوش چو سوهان بخراسان یابم . خاقانی .|| کنایه از منافق بودن و نفاق کردن . (از انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (از...
-
خشن درق
لغتنامه دهخدا
خشن درق . [ خ َ ش َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در چهارده هزارگزی جنوب بستان آباد و شش هزارگزی ارابه رو آقاجان تبریز. دارای 367 تن سکنه که آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و را...
-
خشن خانه
لغتنامه دهخدا
خشن خانه . [ خ َ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ای که ازنی بوریا سازند. (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || خانه ای که بر در و پنجره ٔ آن خارشتر بندند و آب بر آن پاشند تا هوا و نسیم سردبدرون آن آید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : همی بینیم که مردمان مرگرما...
-
خشن خو
لغتنامه دهخدا
خشن خو. [ خ َ ش ِ ](ص مرکب ) بدخو. تندخو. بداخلاق . عصبانی : از آن در خرقه ٔ آدم خشن خویی که در باطن مرقعدار ابلیسی ملمعپوش شیطانی .خاقانی .
-
ارد خشن
دیکشنری فارسی به عربی
جص
-
ادم خشن
دیکشنری فارسی به عربی
فلاح
-
تدابیر خشن
دیکشنری فارسی به عربی
إجراءاتٌ قهرية
-
fact sheet/ factsheet
گزارهبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] برگهای حاوی نکات کلیدی و خلاصهای از اطلاعات دربارۀ موضوعی خاص که عموماً به قصد اطلاع مخاطبان تهیه میشود
-
litter, forest litter
لاشبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] لایۀ سطحی کف جنگل که در مرحلۀ پیشرفتۀ تجزیه قرار ندارد و معمولاً از انواع برگها ازجمله برگهای سوزنی و سرشاخهها و ساقهها و پوست درختان و میوههایی که بهتازگی فروافتاده تشکیل شده است
-
blot
لکهبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] غشایی نایلونی یا نیتروسلولوزی که در لکهگذاری، دِنا یا رِنا یا پروتئین از ژل بر روی آن منتقل میشود
-
rachis1
محور برگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] محور اصلی در برگ مرکب شانهای
-
target face, face
هدفبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] تکهای پارچه یا کاغذ یا مقوا دربردارندۀ دایرههای هممرکز امتیاز که آن را بر روی آماجگاه نصب میکنند
-
voucher
گشتبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] برگهای که برای دریافت کالا و استفاده از خدمات گردشگری در اختیار اعضای گشت قرار میگیرد
-
mesophyll
میانبرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] بافت اصلی برگ که متشکل از یاختههای فتوسنتزکننده (photosynthetic) است