کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشمگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشمگیر
لغتنامه دهخدا
خشمگیر. [ خ َ / خ ِ ] (نف مرکب ) خشم گیرنده . غضبناک . غاضب : تن گورتست خشم مگیر از حدیث من زیرا که خشمگیر نباشد سخن پذیر.ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
خشم
لغتنامه دهخدا
خشم . [ خ َ / خ ِ ] (اِ) غضب . (ناظم الاطباء). غیظ. قهر. سَخَط، مقابل خشنودی . (یادداشت بخط مؤلف ). وُروت . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : صورت خشمت ار ز هیبت خویش ذره ای را بخاک بنمایدخاک دریا شود بسوزد آب بفسرد آفتاب و بشجاید. دقیقی نهاده بکوت و ...
-
خو
لغتنامه دهخدا
خو. (اِ) خصلت . (بحر الجواهر). سجیه . (منتهی الارب ). سرشت . طبیعت . نهاد. طبع. مزاج . (از برهان قاطع)(از ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : ملول مردم کالوس و بی محل باشندمکن نگارا این خو وطبع را بگذار. ابوالمؤید بلخی .بسان پلنگ ژیان بد بخوی نکردی...
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. (اِ) به معنی قبر باشد، و آن جایی است که مرده ٔ آدمی را در آن بگذارند. (برهان ). قبر معرب گور است . (آنندراج ). تربت . خاک . نهفت . ستودان . ادم . ثُکنة. (منتهی الارب ). جَدَت . (دهار). جَدَف : حَفیر؛ گور کنده . رَجَم . رَجمة. رُجمة. راموس . رَمس...