کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشت و گل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خشت دامن
لغتنامه دهخدا
خشت دامن . [ خ ُ /خ َ م َ ] (اِ) مادرزن . خوشدامن . (لغت محلی شوشتر).
-
خشت زر
لغتنامه دهخدا
خشت زر. [ خ ِ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشتی که از طلا ساخته شده است . کنایت از آفتاب است . (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع).
-
خشت زرین
لغتنامه دهخدا
خشت زرین . [ خ ِ ت ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشت طلائی . کنایت از آفتاب عالمتاب است . (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع).
-
خشت فروش
لغتنامه دهخدا
خشت فروش . [ خ ِ ف ُ ] (نف مرکب مرخم ) آنکه خشت فروشد. لبان .
-
خره ٔ خشت
لغتنامه دهخدا
خره ٔ خشت . [ خ َ رَ / رِ ی ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشت هایی که بردیف پهلوی هم چیده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 359).
-
خشت زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštzan = خشتکار
-
خشت مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštmāl = خشتکار
-
خشت خام
دیکشنری فارسی به عربی
ادوبي
-
خشت مال
دیکشنری فارسی به عربی
عامل البناء
-
گنبد فیروزه خشت
لغتنامه دهخدا
گنبد فیروزه خشت . [ گُم ْ ب َ دِ زَ / زِ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی گنبد طاقدیس باشد که کنایه از آسمان است . (برهان ). رجوع به گنبد طاقدیس شود.
-
از خشت افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اَ. خِ. اُ دَ) (مص ل .) متولد شدن ، به دنیا آمدن .
-
به خشت فتادن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. خِ. فِ دَ)(مص ل .)متولد شدن ، به دنیا آمدن .
-
ارت خشت سو
لغتنامه دهخدا
ارت خشت سو. [ اَ ت َ ش َ ] (اِخ ) نام اردشیر(اول ) هخامنشی بزبان عیلامی . (ایران باستان ص 907).
-
بر خشت زادن
لغتنامه دهخدا
بر خشت زادن . [ ب َ خ ِ دَ ] (مص مرکب ) وضع حمل کردن زنان بر زیر دو خشت . (از غیاث ) : پیش از آن کز دایه بیند مادر گلبن مددطفلهای غنچه بر خشت لطافت زاده اند.طغرا.
-
خشت زنی کردن
لغتنامه دهخدا
خشت زنی کردن . [ خ ِ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشت زدن . خشت مالیدن .