کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشت خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خشت قمار
لغتنامه دهخدا
خشت قمار. [ خ ِ ت ِ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشتی که قماربازان برآن بجل اندازند (بجل دو استخوان کعب بود که بدان بازی کنند) و آن را در هندوستان بت بضم موحده و آخر فوقانی خوانند. (آنندراج ) : ببازند عشاق صبر و قراربخشت سرخم چو خشت قمار. وحید (از ...
-
خشت مالیدن
لغتنامه دهخدا
خشت مالیدن . [ خ ِ دَ ] (مص مرکب ) خشت زدن . (یادداشت بخط مؤلف ). گل را در قالب صورت خشت دادن . || دروغی در بزرگی و غناء حاضر یا گذشته ٔ خویش گفتن . مال و جاه خویش بیش از حقیقت گفتن . (یادداشت بخط مؤلف ). || ادعای بدروغ کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشت مسجد
لغتنامه دهخدا
خشت مسجد. [ خ ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش کوچصفهان شهرستان رشت واقع در 5 هزارگزی شمال کوچصفهان و یک هزار و پانصدگزی باختر راه مالروی خشک بیجار این دهکده در جلگه واقع و با هوای معتدل و مرطوب می باشد. نهر نورود از سفیدرود آن رامشرو...
-
خشت مسجد
لغتنامه دهخدا
خشت مسجد. [ خ ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 8 هزارگزی باختر رشت به فومن . این ده در جلگه قراردارد و با آب و هوای معتدل و مرطوب ، آب آن از استخرمحلی و محصول آن برنج و توتون و سیگار و ابریشم و صیفی و شغل اها...
-
خشت مسجد
لغتنامه دهخدا
خشت مسجد. [ خ ِ م َ ج ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رشت به آستارا میان عینک و سید یعقوب در 7400 متری رشت . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خره ٔ خشت
لغتنامه دهخدا
خره ٔ خشت . [ خ َ رَ / رِ ی ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشت هایی که بردیف پهلوی هم چیده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 359).
-
خشت زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštzan = خشتکار
-
خشت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštkār ۱. کسی که گِل به قالب میزند و خشت درست میکند.۲. کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است.
-
خشت مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštmāl = خشتکار
-
خشت خام
دیکشنری فارسی به عربی
ادوبي
-
خشت مال
دیکشنری فارسی به عربی
عامل البناء
-
گنبد فیروزه خشت
لغتنامه دهخدا
گنبد فیروزه خشت . [ گُم ْ ب َ دِ زَ / زِ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی گنبد طاقدیس باشد که کنایه از آسمان است . (برهان ). رجوع به گنبد طاقدیس شود.
-
از خشت افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اَ. خِ. اُ دَ) (مص ل .) متولد شدن ، به دنیا آمدن .
-
به خشت فتادن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. خِ. فِ دَ)(مص ل .)متولد شدن ، به دنیا آمدن .
-
سر و خشت
لغتنامه دهخدا
سر و خشت . [ س َ رُ خ ِ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در جایی و محلی گفته میشودکه شخصی را سخنی گویند یا از روی مهربانی نصیحتی نمایند او نشنود. (برهان ) (آنندراج ). غایت اعراض و دماغ خشکی بود در محلی که به کسی سخن کنند یا از روی مهربانی نصیحت نمایند و او ن...