کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خس پوش داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خس در چشم افتادن
لغتنامه دهخدا
خس در چشم افتادن . [ خ َ دَ چ َ / چ ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) خس و خاشاک بچشم رفتن . کثافت و گرد بچشم رفتن ، قَذی .
-
خس در دهان گرفتن
لغتنامه دهخدا
خس در دهان گرفتن . [ خ َ دَ دَ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از عاجز شدن و زینهار خواستن . (برهان قاطع). رجوع به خس به دندان گرفتن شود.
-
خس و خار
لغتنامه دهخدا
خس و خار. [ خ َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خس و خاشاک ، آشغال . || تیغ. خار. شوک : وین گل و لاله ٔ خاکی که همی رویدبا گل دانش پیشت خس وخارستی . ناصرخسرو.تن درختی است خرد بار و دروغ و مکرخس و خار است حذر کن ز خس و خارش .ناصرخسرو.
-
خس و خارنما
لغتنامه دهخدا
خس و خارنما. [ خ َ س ُ ن ُ / ن َ ] (نف مرکب ) بشکل خار. بشکل خس : گلی از باغ وفا آمده ای خود خس و خارنما آمده ای .خاقانی .
-
خس و خاش
لغتنامه دهخدا
خس و خاش . [ خ َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خرده ریزه های پارچه . || شاخه های درخت . (ناظم الاطباء). || آشغال . خس و خاشاک .
-
خس و خاشاک
لغتنامه دهخدا
خس و خاشاک . [ خ َس ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آشغال . کاه ریزه . خاشاک ریزه . خس و خار. رجوع به «خس و خار» و خاشاک شود.
-
خس کشی کردن
لغتنامه دهخدا
خس کشی کردن . [ خ َ ک َ /ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حمل خاشاک و خاکروبه کردن . پاک و صاف کردن چیزی را از خس . (آنندراج ) : خس کشی می کرد پیش اسپش از میدان صبااو چو نگرفتش بتک خس خاک روبان گشت باز.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
خار و خس
لغتنامه دهخدا
خار و خس . [ رُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قصد از ایندو لفظ نوع مخصوصی از نباتات نیست بلکه مقصود از هر گیاهی که دارای خار و خس باشد و مردم را اذیت کند و از کار باز دارد. واضح است که در طرف مشرق نباتات خاردار در زمین بسیارند. (قاموس کتاب مقدس ). خا...
-
خاک و خَس
فرهنگ گنجواژه
پست، خاک.
-
خَس و خار
فرهنگ گنجواژه
خاشاک.
-
خَس و خاش
فرهنگ گنجواژه
آشغال.
-
خس و خاشاک
فرهنگ گنجواژه
بی ارزش، ناچیز، پوشال.
-
خِس و فِِس
فرهنگ گنجواژه
عشوه و کرشمه.
-
جستوجو در متن
-
زنده
لغتنامه دهخدا
زنده . [ زِ دَ / دِ ] (ص ) زندگی . حیات . (برهان ) (ناظم الاطباء). || معروف است و آنرا به تازی حی خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). جاندار. (آنندراج ). صاحب جان که آنرا به عربی حی گویند و مشتق از آن است زندگی و زندگانی . (انجمن آرا). حی و کسی که حیات داشته ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الخضر معروف به خضرویه ٔ بلخی . یکی از بزرگان صوفیه و او را کتابی است به نام الرعایة بحقوق اﷲ. (کشف المحجوب هجویری ). و در صفةالصفوة (ج 4 ص 337) آمده است که : کنیه ٔوی ابوحامد و مصاحِب ابوتراب نخشبی و حاتم اصم بود و نزد [ ب...