کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
wheeze
خِسخِس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] صدای سوتمانندی که در هنگام تنفس و بهخصوص در بازدم شنیده میشود
-
خس خس
لغتنامه دهخدا
خس خس . [ خ ِ خ ِ ] (اِ صوت ) آوازی که از سینه ٔ شخصی برآید که مبتلا به نفس تنگی باشد. (ناظم الاطباء). || حکایت صوت سینه ٔ سرماخورده گاه تنفس . حکایت صوت سینه ٔ سخت گرفته . حکایت آواز شش بیمار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس خس
لغتنامه دهخدا
خس خس . [ خ ُ خ ُ] (اِ صوت ) کلمه ای که پیاپی با لحنی خاص گویند ایستادن مرغ را تا او را بگیرند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس خس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) xesxes صدای تنفس کسی که مبتلا به تنگی نفس است.
-
خِس خِس
لهجه و گویش تهرانی
صدای سینه گرفته،یا نفس کشیدن بیمار
-
خس خس سینه
لغتنامه دهخدا
خس خس سینه . [ خ ِ خ ِ س ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آواز سینه ٔ مبتلا به تنگی نفس و غیره .
-
خِس و خِس
فرهنگ گنجواژه
خِش و فِش،صدای سینه بیمار.
-
کول خس
لغتنامه دهخدا
کول خس . [ خ َ ] (اِ مرکب )کوله خس . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوله خس شود.
-
کوله خس
لغتنامه دهخدا
کوله خس . [ ل َ / ل ِ خ َ ] (اِ مرکب ) کوله خاس . درختچه ای کوتاه از تیره ٔ سوسنی ها و از دسته ٔ مارچوبه ها که ارتفاعش حدود 60 سانتیمتر است . ساقه اش منشعب به ساقه های فرعی و منتهی به نوکی خارمانند است . گلهایش کوچک و سبزرنگ و دارای دم گلی است که به ...
-
کوله خس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کولخس› (زیستشناسی) kulexas گیاهی چندساله با برگهای بیضی نوکتیز و گلهای کوچک سبزرنگ که ساقۀ زیرزمینی و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد؛ جز؛ جیز؛ چوشت؛ کول؛ کولار؛ کولکیش.
-
خس شیشه
لغتنامه دهخدا
خس شیشه . [ خ َ س ِ شی ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خسی که در سبد بر اطراف اوساط شیشه ها گذارند تا با هم خورده شکسته نشوند. (آنندراج ) . خس و پنبه و خرده کاه که بین شیشه یا ظرفهای چینی گذارند که در صورت برخورد شیشه بهم یا ظرفهای چینی بهم شکست...
-
خس البری
لغتنامه دهخدا
خس البری . [ خ َس ْ سُل ْ ب َرْ ری ی ] (ع اِ مرکب ) کاهو بیابانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس الحمار
لغتنامه دهخدا
خس الحمار. [ خ َس ْ سُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) شنگار. شنجار. (منتهی الارب ). بقلةالیهودیه و قسمی از آن که دشتی باشد ضُنخُس نام دارد، انقلیا. حمیرا. خالوما. قالقس نوع کبیر شنجار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس السلاطه
لغتنامه دهخدا
خس السلاطه . [ خ ُس ْ سُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) طلحسقوق . کاسنی صحرائی . هندباء بری . یعیضه .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کاسنی صحرائی شود.
-
خس السلاطه
لغتنامه دهخدا
خس السلاطه . [ خ ُس ْ سُس ْ س َ طَ ] (ع اِ مرکب ) طلحسقوق . کاسنی صحرائی . هندباء بری . یعضیه .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به کاسنی صحرائی شود.