کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسیس شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسیس شدن
لغتنامه دهخدا
خسیس شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پست شدن . حقیر شدن . فرومایه شدن . ناکس شدن . اِدانَة. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
پیر خسیس
لغتنامه دهخدا
پیرخسیس . [ رِ خ َ ] (اِخ ) کنایه از کوکب زحل . (آنندراج ). || کنایه از شیطان . (آنندراج ).
-
خسیس شمردن
لغتنامه دهخدا
خسیس شمردن . [ خ َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) پست شمردن . حقیر شمردن . فرومایه شمردن . پست انگاشتن . رذل انگاشتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خسیس کردن
لغتنامه دهخدا
خسیس کردن . [ خ َ ک َدَ ] (مص مرکب ) پست کردن . پائین آوردن : قیمت خویشتن خسیس مکن که تو در اصل جوهر نابی .سعدی .
-
خسیس تر
لغتنامه دهخدا
خسیس تر. [ خ َ ت َ ] (ص تفضیلی ) پست تر. فرومایه تر. حقیرتر. دون تر. رذلتر. (یادداشت بخط مؤلف ) : و قومی ، خاک بدهانشان ،الهیت بر ائمه ضلال خود که از بهائم و سباع و حشرات در مرتبه ٔ خسیس تر بودند اطلاق کردند. (کتاب النقض ).
-
خسیس رتبه
لغتنامه دهخدا
خسیس رتبه . [ خ َ رُ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) پائین رتبه . پست رتبه : مشتی خسیس رتبه که اهل سخن نیندبا من قران کنند قرینان من نیند.خاقانی .
-
گدا و خسیس
فرهنگ گنجواژه
فقیر و خسیس.
-
جستوجو در متن
-
خسة
لغتنامه دهخدا
خسة. [ خ ِس ْ س َ ] (ع مص ) خسیس شدن . (منتهی الارب ). پست شدن . خوار شدن . (از دهار). رجوع به خساسه شود.
-
خساسه
لغتنامه دهخدا
خساسه . [ خ َس َ ] (ع مص ) خسیس شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از مصادر زوزنی ). || حقیر شدن . خوار شدن . (از مصادر زوزنی ). || ناکس شدن . فرومایه شدن . (دهار).
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . [ دَ ] (ع مص ) خسیس و دون شدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). خسیس شدن . (از تاج المصادر بیهقی ). || ضعیف و سست گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اطاعت کردن کسی را و خوار گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
نذالة
لغتنامه دهخدا
نذالة. [ ن َ ل َ ] (ع مص ) فرومایه گردیدن . کمینه گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خسیس شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نُذولة. (منتهی الارب ). پست شدن . نذالت . || فرومایه بودن در دین یا تبار. (از المنجد).
-
بردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bardidan ۱. از راه به طرفی شدن؛ دور گردیدن از سر راه؛ برگردیدن: ◻︎ همت بلنددار که با همت خسیس / چاووش پادشاه براند تو را که «برد!» (مولوی۲: ۲۲۷)۲. = بردابرد
-
برفاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برفآب› barfāb آب برف؛ آبی که برای خنک شدن آن تکهای برف میانش انداخته باشند: ◻︎ به برفاب رحمت مکن بر خسیس / چو کردی مکافات بر یخ نویس (سعدی۱: ۱۲۵).