کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسیسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خسیسه
معنی
(خَ س ) [ ع . خسیسة ] (ص .) مؤنث خسیس ، ج . خسایس .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسیسه
فرهنگ فارسی معین
(خَ س ) [ ع . خسیسة ] (ص .) مؤنث خسیس ، ج . خسایس .
-
خسیسه
لغتنامه دهخدا
خسیسه . [ خ َ س َ ] (ع ص ) مؤنث خسیس . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خَسائس ، خساس . رجوع به «خسیس » شود.
-
واژههای مشابه
-
خسیسة
لغتنامه دهخدا
خسیسة. [ خ َ س َ ] (ع اِمص ) فرومایگی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).یقال : رفعته من خسیسته ؛ برداشتم او را از فرومایگی او؛ ای فعلت به فعلا یکون فیه رفعته . (منتهی الارب ).- خسیسةالناقة ؛ دندانهای ماده شتر. (منتهی الارب ). و یقال ...
-
واژههای همآوا
-
خصیصه
فرهنگ واژههای سره
ویژگ
-
خصیصه
واژهنامه آزاد
(بفتح خ و صاد) ع. صفت خاصه.هر چیزی که خاص کسی باشد و دیگری را در ان با او مشارکتی نباشد.
-
جستوجو در متن
-
دیمیاد
لغتنامه دهخدا
دیمیاد. (اِ) کبر و غرور نفس را گویند و آن آن است که اموال فانیه ٔ خسیسه را در نظر نیاورد و بر بذل آن قادر باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
خسایس
لغتنامه دهخدا
خسایس . [ خ َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِخسیسه . (ناظم الاطباء). خسائس . رجوع به خسائس شود.
-
دنیعة
لغتنامه دهخدا
دنیعة. [ دَ ع َ ] (ع ص ) مؤنث دنیع. ناکس بی خیر و بی عقل .(منتهی الارب ). خسیسة. ج ، دنایع. (یادداشت مؤلف ).
-
خساس
لغتنامه دهخدا
خساس . [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خَسیس ، خَسیسه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || متداول شایع. منه : هذه الامور خساس بینهم ؛ یعنی این کارها متداول است بین ایشان . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد)...
-
انتقاز
لغتنامه دهخدا
انتقاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیمار نُقاز گردیدن گوسپند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مبتلا شدن گوسفند ببیماری نقاز. (از اقرب الموارد). بیمار نقاز گردیدن گوسپند، و نقاز بیماریی است ستور را شبیه طاعون که بحدوث آن برمیجهد چنانکه بمیرد. (از آنندراج ). ||...
-
سرآبیلی
لغتنامه دهخدا
سرآبیلی . [ س َ ] (ص ، اِ) حیز و مخنث . (غیاث ) (جهانگیری ). مخنث . (شرفنامه ٔ منیری ). حیز و پشت پایی . (برهان ) (رشیدی ). مؤلف انجمن آرای ناصری نوشته است : مخنث و هیز، و این بیت خاقانی را سند آورده : ازین مشتی سماعیلی ّ ایام وزین جوقی سرآبیلی ّ بر...
-
تصدق
لغتنامه دهخدا
تصدق . [ ت َ ص َدْ دُ ] (ع مص ) صدقه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صدقه کردن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). بخشیدن صدقه بر مسکینان : تصدق و لو بظلف محرق ؛ ای اعط صدقة و لو خسیسة کالظلف الم...