کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خسیس
/xasis/
معنی
۱. بخیل.
۲. [قدیمی] فرومایه؛ پست؛ لئیم؛ رذل؛ دنی؛ سفله.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بخیل، تنگنظر، کنس، لئیم، ممسک
۲. پستفطرت، دون، رذل، فرومایه ≠ خراج، بذال
۳. پست، بیارزش
برابر فارسی
کنس
دیکشنری
cheeseparing, close , closefisted, illiberal, mean, mingy, miser, miserly, niggard, niggardly, parsimonious, penurious, skinflint, stingy, tightfisted, ungenerous
-
جستوجوی دقیق
-
خسیس
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخیل، تنگنظر، کنس، لئیم، ممسک ۲. پستفطرت، دون، رذل، فرومایه ≠ خراج، بذال ۳. پست، بیارزش
-
خسیس
فرهنگ واژههای سره
کنس
-
خسیس
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص .) 1 - فرومایه . 2 - بخیل . ج . خساس ، اخسه .
-
خسیس
لغتنامه دهخدا
خسیس . [ خ َ ] (ع ص ) ناکس . فرومایه . (دهار) (زمحشری ) (منتهی الارب ). لئیم . دون همت . پست . بدسرشت . سبک مایه . حقیر. (ناظم الاطباء). رذل . دنی . حقیر. دون . دنیه . ضد شریف . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خِساس . اَخِسّاء : سه حاکمکند اینجا یکباره همه...
-
خسیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xasis ۱. بخیل.۲. [قدیمی] فرومایه؛ پست؛ لئیم؛ رذل؛ دنی؛ سفله.
-
خسیس
دیکشنری فارسی به عربی
بخيل , بشدة , شدة
-
خسیس
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xesis طاری: xesis طامه ای: xesis طرقی: xesis / gadâ کشه ای: xesis / gadâ نطنزی: xesis
-
واژههای مشابه
-
پیر خسیس
لغتنامه دهخدا
پیرخسیس . [ رِ خ َ ] (اِخ ) کنایه از کوکب زحل . (آنندراج ). || کنایه از شیطان . (آنندراج ).
-
خسیس شدن
لغتنامه دهخدا
خسیس شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پست شدن . حقیر شدن . فرومایه شدن . ناکس شدن . اِدانَة. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خسیس شمردن
لغتنامه دهخدا
خسیس شمردن . [ خ َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) پست شمردن . حقیر شمردن . فرومایه شمردن . پست انگاشتن . رذل انگاشتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خسیس کردن
لغتنامه دهخدا
خسیس کردن . [ خ َ ک َدَ ] (مص مرکب ) پست کردن . پائین آوردن : قیمت خویشتن خسیس مکن که تو در اصل جوهر نابی .سعدی .
-
خسیس تر
لغتنامه دهخدا
خسیس تر. [ خ َ ت َ ] (ص تفضیلی ) پست تر. فرومایه تر. حقیرتر. دون تر. رذلتر. (یادداشت بخط مؤلف ) : و قومی ، خاک بدهانشان ،الهیت بر ائمه ضلال خود که از بهائم و سباع و حشرات در مرتبه ٔ خسیس تر بودند اطلاق کردند. (کتاب النقض ).
-
خسیس رتبه
لغتنامه دهخدا
خسیس رتبه . [ خ َ رُ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) پائین رتبه . پست رتبه : مشتی خسیس رتبه که اهل سخن نیندبا من قران کنند قرینان من نیند.خاقانی .
-
گدا و خسیس
فرهنگ گنجواژه
فقیر و خسیس.