کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خسوف
/xosuf/
معنی
۱. [مقابلِ کسوف] (نجوم) حائل شدن زمین میان خورشید و ماه که باعث از نظر پنهان شدن ماه میشود؛ ماهگرفتگی.
۲. [قدیمی] ناپدید شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ماهگرفتگی
۲. پنهانشدن، ناپدید شدن، فرو رفتن ≠ کسوف
برابر فارسی
ماه گرفتگ
فعل
بن گذشته: خسوف کرد
بن حال: خسوف کن
دیکشنری
eclipse
-
جستوجوی دقیق
-
خسوف
واژگان مترادف و متضاد
۱. ماهگرفتگی ۲. پنهانشدن، ناپدید شدن، فرو رفتن ≠ کسوف
-
خسوف
فرهنگ واژههای سره
ماه گرفتگ
-
lunar eclipse
خسوف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] پنهان شدن ماه در سایۀ زمین وقتی که زمین بین ماه و خورشید است که به سه صورت جزئی و کلی و نیمسایهای رخ میدهد متـ . مَهگرفت، ماهگرفتگی
-
خسوف
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - ناپدید شدن . 2 - واقع شدن زمین میان ماه و خورشید که موجب تیره شدن ماه می شود.
-
خسوف
لغتنامه دهخدا
خسوف . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) چاه بسیار آب در زمین سنگناک که آب آن منقطع نشود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خسوف
لغتنامه دهخدا
خسوف . [ خ ُ ] (ع اِمص ) گرفتگی ماه . (دهار).
-
خسوف
لغتنامه دهخدا
خسوف . [ خ ُ] (ع مص ) بزمین فرورفتن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). رجوع به خسف شود. || کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به خس...
-
خسوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xosuf ۱. [مقابلِ کسوف] (نجوم) حائل شدن زمین میان خورشید و ماه که باعث از نظر پنهان شدن ماه میشود؛ ماهگرفتگی.۲. [قدیمی] ناپدید شدن.
-
واژههای مشابه
-
کسوف یا خسوف
دیکشنری فارسی به عربی
کسوف
-
واژههای همآوا
-
خصوف
لغتنامه دهخدا
خصوف . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ای که بعد مدت حمل بیک ماه زاید یعنی سیزده ماه . || جزور؛ شتر ماده ای که بعد از مدت حمل بدو ماه زاید بمعنی چهارده ماه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || ماده شتری که ماه نهم بچه ...
-
جستوجو در متن
-
ماهگرفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← خسوف
-
مَهگرفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← خسوف