کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسوردن
لغتنامه دهخدا
خسوردن . [ خ ُ دَ ] (مص ) بریدن و درو کردن علف و غله باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خسودن . (برهان قاطع). || سلام کردن .(ناظم الاطباء) (آنندراج ). خوش و بش کردن . درود گفتن . || در آمدن . داخل شدن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
درو کردن
لغتنامه دهخدا
درو کردن . [ دِ رَ / رُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) درویدن . درودن . خسودن . خسوردن . دُریدن . حَوقله . قطع کردن گندم و جو و امثال آن بوسیله ٔ داس یا ابزاری دیگر : کهن باغ را وقت نو کردن است نوان را حساب درو کردن است . نظامی .شراب از خوی به رویش تخم افشاندت...
-
درودن
لغتنامه دهخدا
درودن . [ دُ دَ ] (مص ) درو کردن و بریدن غله .(برهان ). زراعت قطع کردن . (از آنندراج ). کشت غله ٔ رسیده بریدن . (شرفنامه ٔ منیری ). درو کردن و درویدن و بریدن غله . (ناظم الاطباء). بریدن کشت با داس . حصاد کردن . درویدن . بدرودن . بدرویدن . دروش . درو....