کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسل
لغتنامه دهخدا
خسل . [ خ َ ] (ع ص ) رذل . فرومایه . (منتهی الارب ).
-
خسل
لغتنامه دهخدا
خسل . [ خ َ ] (ع مص ) پاک گردانیدن از چیزی که به کار نیاید. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خسل
لغتنامه دهخدا
خسل . [ خ ُس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) اراذل . فرومایگان . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
واژههای همآوا
-
خصل
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) داو، گرو، آن چه که بر سر آن قمار کنند. 2 - (مص م .) بریدن ، جدا کردن .
-
خصل
لغتنامه دهخدا
خصل . [ خ َ ] (اِ) ندب است که داو بر هفت باشد در بازی نرد. (برهان قاطع) : از نرد سه تا پای فراترننهادیم هم خصل بهفده شد و هم داو سرآمد. سوزنی .سندباد را در هر باب خصل سباق بر اطلاق معین است خصوصاً که بر سن و تقدم در شرع و علوم بر هر صنفی . (سندبادنام...
-
خصل
لغتنامه دهخدا
خصل . [ خ َ ] (ع اِ مص ) نشانه زنی و رسیدن تیر نزدیک نشانه و بر همین دو خصلت تیراندازان گرو بندند. (منتهی الارب ). یقال احرز فلان خصله یعنی غالب آمد فلان در قمار و کذلک : اصاب خصله . (منتهی الارب ).
-
خصل
لغتنامه دهخدا
خصل . [ خ َ ص ِ ] (ع ص ) تر و تازه . نازک . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خصل
لغتنامه دهخدا
خصل . [ خ ُ ص َ ] (ع اِ) کرانه های درخت سرفرود افگنده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، خصله .
-
خصل
لغتنامه دهخدا
خصل .[ خ َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خصال است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خصال شود.
-
خصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: خصول] [قدیمی] xasl = نَدَب