کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسرو اشکانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خسرو ارزمقان
لغتنامه دهخدا
خسرو ارزمقان .[ خ ُ رَ / رُو اَ زَ ] (اِخ ) نام مردی از مردم جوخان که قریه ای است به نهروان بوده و او مبدع طریقتی است شبیه به مانویه و خرمیه . (از فهرست ابن الندیم ).
-
خسرو اصفهانی
لغتنامه دهخدا
خسرو اصفهانی . [ خ ُ رَ / رُ وِ اِ ف َ ] (اِخ ) وی یکی از شاعران قرن هشتم ایران است و لقب او ناصرالدین می باشد مرگ او بسال 731 هَ . ق . اتفاق افتاد. او راست : 1 - کتاب سعادت نامه . 2 - منظومه ٔ فارسی . (از کشف الظنون ).
-
خسرو افندی
لغتنامه دهخدا
خسرو افندی . [ خ ُ رَ / رُو اَ ف َ ] (اِخ ) ازشاعران دوران اخیر عثمانی است و این بیت از اوست :دون کیجه سینک اغزکی پک چوق آرامشلرخسرو هله دیوانه دیمشلر خبرم وار.(ازقاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
خسرو انجم
لغتنامه دهخدا
خسرو انجم . [ خ ُ رَ / رُ وِ اَ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از خسرو اختران و خسرو اقلیم چهارم یعنی آفتاب عالمتاب است که آن را خسرو خاور و خسرو سیارگان نیز گویند. (ازبرهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ).
-
خسرو انوشیروان
لغتنامه دهخدا
خسرو انوشیروان . [خ ُ رَ / رُو اَ شیر ] (اِخ ) همان انوشیروان پادشاه ساسانی است . رجوع به انوشیروان پادشاه ساسانی شود.
-
خسرو اول
لغتنامه دهخدا
خسرو اول . [ خ ُ رَ / رُ وِ اَوْ وَ ] (اِخ ) خسرو انوشیروان . انوشیروان پادشاه ساسانی . (از مزدیسنا ص 204،222، 227). رجوع به انوشیروان پادشاه ساسانی شود.
-
خسرو بهمنی
لغتنامه دهخدا
خسرو بهمنی . [ خ ُ رَ / رُو ب َ م َ ] (اِخ ) نام تیره ای است از ایل کرند رجوع به ایل کرند شود.
-
خسرو پرویز
لغتنامه دهخدا
خسرو پرویز. [ خ ُ رَ / رُو پ َرْ ] (اِخ ) وی یکی از پادشاهان ساسانی است که از طریق «وستهم » و «وندوی » دو نفر از بزرگان ایران پس از خلع هرمز بپادشاهی رسید. خسروپرویز در این روزگار به آذربایجان بود و چون بشاهی رسید شتابان به تیسفون رفت و در سال 590 م ...
-
خسرو خاور
لغتنامه دهخدا
خسرو خاور. [ خ ُ رَ / رُ وِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید است . (از برهان قاطع).آفتاب . مهر. هور. (یادداشت بخط مؤلف ) : خوشم آمد که سحر خسرو خاور می گفت با همه پادشهی بنده ٔ توران شاهم . حافظ.سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زدبدست ...
-
خسرو خسروان
لغتنامه دهخدا
خسرو خسروان . [ خ ُ رَ / رُ وِ خ ُ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه پادشاهان . شاه شاهان : خرامان شده خسرو خسروان طرفدار چین در رکابش روان .نظامی .
-
خسرو خوارزم
لغتنامه دهخدا
خسرو خوارزم . [ خ ُ رَ / رُ وِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) نام عام امراء خوارزم . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خسرو دیوزاد
لغتنامه دهخدا
خسرو دیوزاد. [ خ ُ رُ وِ دُوْ وْ ] (اِخ ) نامی افسانه ای است که دریکی از داستان های کودکان می آید. (یادداشت مؤلف ).
-
خسرو سیارگان
لغتنامه دهخدا
خسرو سیارگان . [ خ ُ رَ / رُ وِ س َی ْ یا رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی خسرو زرین عطا و کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان قاطع). مهر. هور. حور. شمس : صاحب خسرونشان کز نور رای روشنت روشنایی وام خواهد خسرو سیارگان .سوزنی .
-
خسرو گرجی
لغتنامه دهخدا
خسروگرجی . [ خ ُ رَ / رُ وِ گ ُ ] (اِخ ) وی از غلامان مملوک حاجی ابراهیم خان اعتضادالدوله شیرازی بود و بعد از فتنه ٔ آن ایام چندی بملازمت اسداﷲخان ولد حاجی بسر برد و در خدمت نواب شاهزاده محمدتقی میرزا مقرری و جامگی خوار شد و مدتی بزیست و این بیت از ا...
-
چشمه خسرو
لغتنامه دهخدا
چشمه خسرو. [ چ َ م َ خ ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور که در 5 هزارگزی شمال قدمگاه واقع است . کوهستانی است با هوای معتدل و 127 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است . د...