کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خستگی ها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
corrosion fatigue
خوردگیـ خستگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] عمل توأم خوردگی و خستگی ناشی از تنش دورهای که به شکست فلز منجر میشود
-
از خستگی بیرون اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
انعش
-
خستگی نا پذیر
دیکشنری فارسی به عربی
لا ينضب
-
جستوجو در متن
-
refreshments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوشیدنی ها، رفع خستگی، تازه سازی، نوشابه، نیرو بخشی
-
lassitudes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لسیته ها، سستی، رخوت، سستی تب، تب سبک، بی میلی، خستگی
-
wounds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زخم ها، زخم، جراحت، جریحه، خستگی، ضرر، مجروح کردن، زخم زدن، خلیدن
-
کت و کول
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) (عا.) بازوها و شانه ها. ؛ از ~ افتادن احساس خستگی شدید و طاقت فرسا کردن .
-
illnesses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیماری ها، بیماری، مرض، ناخوشی، کسالت، خستگی، عارضه کسالت، اهو، شرارت، بدی، سقم
-
خمیازه
فرهنگ فارسی معین
(خَ زِ) (اِ.) 1 - حالتی که به سبب خستگی ، اختلال در خواب و کسالت در شخص ایجاد شود به طوری که به فاصلة کوتاه و ناخودآگاه دهان تا حد ممکن باز شده ، دست ها کشیده و سینه منبسط گردد. 2 - دهان دره .
-
پروکسنوس
لغتنامه دهخدا
پروکسنوس . [ پْرُک ْ / پ ِ رُک ْ س ِ ] (اِخ ) نام یک تن مقدونی که ناظر باروبنه ٔ اسکندر بود. وی به نقل پلوتارک ، وقتی که چاهی در ساحل جیحون میکند به چشمه ای رسید که آب آن مانند روغن بود وهمان بو و طعم را داشت و حال آنکه در این مملکت زیتون نمیروید. اس...
-
ربط
لغتنامه دهخدا
ربط. [ رَ ] (ع مص ) بربستن . (منتهی الارب ). بربستن ، و با لفظ داشتن و افتادن و برهم زدن و بردن مستعمل . (آنندراج ). سخت بربستن . (از اقرب الموارد). بستن . (ترجمان علامه جرجانی ص 51). بستن چیزی . (ناظم الاطباء). بستن . (مصادر اللغة زوزنی ). || (اِمص ...
-
جراحة
لغتنامه دهخدا
جراحة. [ ج ِ ح َ ] (ع اِ) خستگی . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ریش . (دهار). زخم . (ناظم الاطباء). مطلق زخم . (آنندراج ). ج ، جِراح و جِراحات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ).رجوع به جراحت شود. || (اِم...
-
تراخم
لغتنامه دهخدا
تراخم . [ تْرا / ت َ خ ُ ] (از فرانسوی ، اِ) مرضی است مسری و مزمن که در همجو، مخصوصاً در قسمت لاپلکی آن دانه هایی تولیدمی کند که کم کم به قسمت همجوی بن کیسی و حتی روی یامه (قرنیه ) رسیده و بالاخره منجر به پژمردگی همجو میگردد که بشکل نوارهای التیامی د...
-
درکردن
لغتنامه دهخدا
درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داخل کردن . در درون نهادن . بدرون دفع کردن . در میان راندن و داخل کنانیدن و بدرون آوردن . (ناظم الاطباء): قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانه در کردند. (گلستان سعدی ) تختّم ؛ انگشتری در کرد...
-
بدوح
لغتنامه دهخدا
بدوح . [ ب ُدْ دو ] (اِخ ) نام ملک حافظ نامه ها. (یادداشت مؤلف ) . نام جن و بقولی فرشته ای که اعمال خارق العاده بدو نسبت دهند و در علوم مکنونه نام او را با حرف یا با اعداد نگارندو خواصی برای آن قایل اند از جمله برآنند که چون نام او را بر پشت نامه و ...