کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسبیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خسبیده
مترادف و متضاد
خفته، خوابیده، غنوده ≠ نشسته
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسبیده
واژگان مترادف و متضاد
خفته، خوابیده، غنوده ≠ نشسته
-
خسبیده
لغتنامه دهخدا
خسبیده . [ خ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) خوابیده . خفته . بخواب شده . بخواب رفته . خفتیده .
-
جستوجو در متن
-
ناخسبیده
لغتنامه دهخدا
ناخسبیده . [ خ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نخسبیده . نخوابیده . بیدار. مقابل خسبیده . رجوع به خسبیده شود.
-
غنوده
واژگان مترادف و متضاد
آرمیده، آسوده، خسبیده، خفته، خوابیده
-
خوابیده
واژگان مترادف و متضاد
۱. خسبیده، خفته، غنوده ≠ بیدار ۲. درازکشیده ≠ ایستاده، نشسته
-
خفته
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرمیده، خسبیده، خوابیده، غنوده ≠ بیدار ۲. غافل، بیخبر، ناآگاه ۳. نهفته، به ظاهر آرام
-
جبل المعظمه
لغتنامه دهخدا
جبل المعظمه . [ ج َ ب َ لُل ْ م ُ ظَ م َ ] (اِخ ) کوهی است در اراضی حبشه و در آنجا مساجد و صوامع بسیار است و گویند که در آن کوه مقابری باشد که میت در آنجا اصلاً پوسیده نگردد و چنان استماع افتاده که در ولایت قاین نیز مغاره ها است که اموات در آنجا خسبی...
-
نائم
لغتنامه دهخدا
نائم . [ ءِ ] (ع ص ) خفته . خوابیده . (آنندراج ). خسپنده . (شمس اللغات ) (ناظم الاطباء). مضطجع. (المنجد). مقابل یَقَظ به معنی بیدار. (از غیاث اللغات ). به خواب رفته . آرامیده . خسبیده . خسبنده . خواب کننده . نعت است از نوم : همچنین دنیا که حلم نائم ا...
-
نشاطی
لغتنامه دهخدا
نشاطی . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) عباس (میرزا...) هزارجریبی مازندرانی ، متخلص به نشاطی . از ده سرخ دامغان و از شاعران قرن سیزدهم است . به روایت هدایت از مداحان محمدشاه قاجار بوده ، به هجاگوئی و مرثیه سرائی رغبتی داشته و «قطعات در مدح و هجا گفته ، طبع خوبی...
-
خفته
لغتنامه دهخدا
خفته . [ خ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) خوابیده . خسبیده . بخواب رفته . (ناظم الاطباء). نائم . راقد. نومان . ناعِس . وَسِن . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خفتگان : ز ناگه بار پیری در من افتادچو بر خفته فتد ناگه کرنجو. فرالاوی .همه شب از ایشان پر از خفته دی...