کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خساست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خساست
/xe(a)sāsat/
معنی
۱. خسیس بودن.
۲. [قدیمی] فرومایگی؛ پستی؛ ناکسی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
miserliness
-
جستوجوی دقیق
-
خساست
فرهنگ فارسی معین
(خَ سَ) [ ع . خساسة ] (اِمص .) پستی ، فرومایگی .
-
خساست
لغتنامه دهخدا
خساست . [ خ ِ س َ ] (ع اِمص ) زبونی . (از غیاث اللغات ). فرومایگی . (آنندراج ). دنائت . پستی . حقارت . رذالت . (یادداشت بخط مؤلف ) : بچشم حقد و حسد که مظهر و مبدی معایب است و منشی مساوی و مثالب و تولد آن از نتیجه ٔ همت و خساست طبیعت ننگرد. (جهانگشای...
-
خساست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خَساسة] xe(a)sāsat ۱. خسیس بودن.۲. [قدیمی] فرومایگی؛ پستی؛ ناکسی.
-
واژههای همآوا
-
خصاصت
لغتنامه دهخدا
خصاصت . [ خ َ ص َ ] (ع اِ) درویشی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خصاصة
لغتنامه دهخدا
خصاصة. [ خ َ ص َ] (ع اِ) سوراخ . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). ج ، خَصاص ، خَصائص . || هر سوراخ و شکافی که در در و غربال و برقع و مانند آن باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || سوراخ خرد و ک...
-
خصاصة
لغتنامه دهخدا
خصاصة. [ خ ُص َ ] (ع اِ) انگور باقی مانده ٔ بعد از چیدن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). ج ِ خُصاص . || هر چیز اندک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ِ خُصاص .
-
خَصَاصَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
فقر و حاجت (جمله "لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ "يعني هرچند خودشان به آن احتياج داشته باشند.)
-
جستوجو در متن
-
bullcart
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خساست
-
خست
واژگان مترادف و متضاد
امساک، بخل، پستی، خساست، زفتی، فرومایگی، لئامت ≠ کرم، بخشش
-
ضنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضَنّة] [قدیمی] ze(a)nnat خساست به خرج دادن؛ بخل کردن؛ دریغ کردن.〈 ضنت کردن (نمودن): (مصدر لازم) [قدیمی] = ضننت
-
اقناس
لغتنامه دهخدا
اقناس . [ اِ ] (ع مص ) نسبت کردن خود را بسوی نژادشریف با وجود خساست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
دونی
لغتنامه دهخدا
دونی . (حامص ) پستی و حقارت و فرومایگی و فروتنی . (ناظم الاطباء). دنائت . خست . خساست . پستی . ناکسی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دون شود.
-
راثع
لغتنامه دهخدا
راثع. [ ث ِ ] (ع ص ) بسیار حریص و طامع. || آنکه به دهش اندک و حقیر باشد. || آنکه بدان را دوست گیرد. || آنکه در وی دنائت و فرومایگی و خساست باشد و در چیزهابحرص و آز تمام نظر کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).