کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خزری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خزری
لغتنامه دهخدا
خزری . [ خ َ ] (اِ) نام میوه ای است : رازقی و ملاحی و خزری بوزری و گلابی و شکری .نظامی .
-
خزری
لغتنامه دهخدا
خزری . [ خ َ زَ ] (اِ) در قفقاز باد سرد که از شمال وزد. مقابل گیله باد که باد جنوب است و از جنوب وزد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خزری
لغتنامه دهخدا
خزری . [ خ َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به خزران که نام ملکی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). منسوب به دربند خزران . (از انساب سمعانی ) : بخاری و خزری وگیلی و کردبنان پاره هر چار هستند خرد.نظامی .
-
خزری
لغتنامه دهخدا
خزری . [ خ َ زَ ] (ع اِ) دستارها از ابریشم غاژ کرده . (از منتهی الارب ).
-
خزری
لغتنامه دهخدا
خزری . [ خ ُ ] (اِخ ) نام والدین خزر الطبرانی است . (انساب سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
Sterna caspina
پرستوی دریایی خزری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ کاکائیان و راستۀ سلیمسانان که بزرگترین پرستوی دریایی است و منقاری به رنگ قرمز روشن دارد
-
واژههای همآوا
-
خضری
لغتنامه دهخدا
خضری . [ خ َ ض َ ] (ص نسبی ، اِ) نام نوعی خرماست در حاجی آباد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خضری
لغتنامه دهخدا
خضری . [ خ ِ ] (اِخ ) از شاعران ایرانی است که از استرآباد برخاست او را خضری استرآبادی نیز می گویند و این بیت از اوست :ناله پیش چشم بیمارش مکن فتنه در خوابست بیدارش مکن .(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
خضری
لغتنامه دهخدا
خضری . [ خ ِ ] (اِخ ) از شعرای عثمانی است که بزمان سلیمان خانک بغداد به بغداد عزیمت کرد و مرگ او بدانجا اتفاق افتاد و این بیت اوست :اشکم ایچره روی زردم ای کل خوش تر همان صویه دوشمش بر خزان پیراغنه یکزر همان .(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
خضری
لغتنامه دهخدا
خضری . [ خ ِ ] (اِخ ) از شعرای متأخر عثمانی است که بسال 1262 هَ . ق . وفات یافت و این بیت از اوست :عاکف بیت العلومه پیرو اولدم خضرپاحضر تیله نوله ایتسه م دائما گفتار عشق .(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
خضری
لغتنامه دهخدا
خضری . [ خ ِ ] (اِخ ) او از شاعران ایرانست و خضری خوانساری نیز نامیده میشود و این دو بیت از اوست :مویی ز سر زلف توام تار کفن شددر حشر همین باعث آمرزش من شد.(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
خضری
لغتنامه دهخدا
خضری . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 51هزارگزی شمال باختری قاین سر راه شوسه ٔ عمومی گناباد به قاین . این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 1731 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و زعفران...
-
خضری
لغتنامه دهخدا
خضری . [ خ ِ ] (اِخ ) شاعر ایرانی است و از مردمان لاربود و خضری لاری نام دیگر اوست و این بیت او راست :بختم آورده بصد خون جگر تا در دوست مژه بر هم مزن ای دیده که خوابم نبرد.(از قاموس الاعلام ترکی ج 3).