کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خزان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بهار و خزان
فرهنگ گنجواژه
فصلهای متضاد، گذشت زمان.
-
خزان و بهار
فرهنگ گنجواژه
گذشت ایام.
-
جستوجو در متن
-
بهار کردن
واژگان مترادف و متضاد
شکوفه دادن، غنچه کردن ≠ خزان رفتن
-
fall
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سقوط، پاییز، هبوط، افت، افتادن، خزان، نزول، زوال، فروکش، ابشار، سقوط کردن، ویران شدن، پایین امدن، تنزل کردن، چکیدن
-
گران کردن
لغتنامه دهخدا
گران کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دشوار کردن . سخت کردن . مشکل کردن : بدان ره که گفت اوسپه را بران مکن بر سپه کار رفتن گران . فردوسی . || سنگین کردن . ثقیل کردن . وزین کردن : خون ریز این [ خزان ] قنینه ٔ می را گران کندخون ریز آن ترازوی طاعت کند گ...
-
سقوط
دیکشنری عربی به فارسی
افت , سقوط , زوال , انحطاط , ريزش , بارش , خزان , پاييز , هبوط , نزول , ابشار , افتادن , ويران شدن , فرو ريختن , پايين امدن , تنزل کردن
-
پیرافشانی
لغتنامه دهخدا
پیرافشانی . [اَ ] (حامص مرکب ) کار جوانانه کردن در پیری . (آنندراج ). کارهای جوانان در هنگام پیری کردن : خزان آمد گریبانی به رندی چاک خواهم زدبمن ده می که پیرافشانی چون تاک خواهم زد.بابافغانی (از آنندراج ).
-
زینت کردن
لغتنامه دهخدا
زینت کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرایش کردن و پیراستن و بزک کردن . (ناظم الاطباء). آراستن و پیراستن کسی یا چیزی را : نه از بهر خود می ستانم خراج که زینت کنم بر خود و تخت و تاج . سعدی (بوستان ).بهار آمد و زینت باغ کردخزان را از این رهگذر داغ کرد....
-
جدا فکندن
لغتنامه دهخدا
جدا فکندن . [ ج ُ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . جدایی انداختن : اگر خزان نه رسول فراق بود چراهزار عاشق چون من جدا فکند از یار. فرخی .رجوع به جدا افکندن شود.
-
خاطر جستن
لغتنامه دهخدا
خاطر جستن . [ طِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) موافق آرزوی کسی عمل کردن . دل بدست آوردن : در بهاران خاطر بلبل بجو تا در خزان بینوائی کم کشی از باغ و بستان کسی .صائب (از آنندراج ).
-
تنعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tana''om ۱. به نعمت رسیدن.۲. به نازونعمت پرورش یافتن.۳. مال و ثروت پیدا کردن.۴. [قدیمی] تفاخر؛ جلوهفروشی: ◻︎ آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد (حافظ: ۳۴۰).
-
شریعت نهادن
لغتنامه دهخدا
شریعت نهادن . [ ش َ ع َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) راه و طریقه ای نهادن . آیین و رسم و دینی ابداع کردن : مگر خزان به رزان نوشریعتی بنهادکه کرد بر همه عالم مباح خون رزان .امیرمعزی (ازآنندراج ).
-
فندقی
لغتنامه دهخدا
فندقی . [ ف َ دُ ] (ص نسبی )منسوب به فندق . به رنگ فندق . (یادداشت مؤلف ). || نامی است که به سگان دهند. (یادداشت مؤلف ). || فندقه . سرانگشت خضاب کرده . فندق بند.- فندقی کردن ؛ مرادف فندق بستن . (آنندراج ). خضاب کردن سرانگشت ها را : تا که سرانگشت ت...
-
عشرت کردن
لغتنامه دهخدا
عشرت کردن . [ ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیش کردن . شادی کردن . کامرانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : تا بوستان چنین است از گل سزد که توگر عشرتی کنی همه در بوستان کنی .مسعودسعد.شه آنجا روز و شب عشرت همی کردمی تلخ و غم شیرین همی خورد. نظامی .بپوش چشم ز...
-
رنگ کردن
لغتنامه دهخدا
رنگ کردن . [ رَ ک َ دَ] (مص مرکب ) تلوین . (دهار). آزدن . (برهان قاطع). رنگ زدن . ملون کردن . رجوع به رنگ زدن شود : شکایت با دل شوریده سر کردسخن را رنگ از خون جگر کرد. حکیم زلالی (از آنندراج ).تو نیز پنجه ز می رنگ کن که باد خزان حنا بدست عروسان شاخسا...