کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خزان رسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ندیم اصفهانی
لغتنامه دهخدا
ندیم اصفهانی .[ ن َ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) ملامحمد روضه خوان . به روایت مؤلف صبح گلشن از دیار خود رخت عزیمت به هندوستان کشیده در لکهنو به ملازمت وزیر آصف الدوله بهادر (متوفی 1150 هَ . ق .) رسیده است . در رثای آصف الدوله گفته :گلشن عشرت به تاراج خزان رف...
-
کشفته
لغتنامه دهخدا
کشفته . [ ک َ ش َ / ک ُ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پژمرده . خزان رسیده . (ناظم الاطباء) : تا در بهار خوب و شکفته شود چمن تا در خزان تباه و کشفته شود رزان . امیرمعزی .فسرده دیدم چون اخگر کشفته لبش دلم بسوخت چو بر اخگر شکفته کباب . مختاری .بدم شکفته چنان ...
-
مجنون
لغتنامه دهخدا
مجنون . [ م َ ] (اِخ ) عاشق لیلی بود. (غیاث ). قیس که عاشق لیلی بود. (آنندراج ). لقب قیس بن ملوح است که از بنی جعده بود. از شدت عشق لیلی دیوانه شد و بدان جهت مجنونش خواندند. (از انساب سمعانی ) : لیلی صفتان ز حال ما بی خبرندمجنون داند که حال مجنون چون...
-
درو
لغتنامه دهخدا
درو. [ دِ رَ / رُو] (اِمص ) عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر حبوب . قطع کردن زراعت . (غیاث ). حصاد و چیدن غله و بریدن علف و غله ٔ رسیده و یا نیم رس با داس . (ناظم الاطباء). درودن . این کلمه با شدن و کردن صرف شود. حصد. صرام . دارا...
-
خودروی
لغتنامه دهخدا
خودروی . [ خوَدْ / خُدْ ](نف مرکب ) آنچه نکشته و ننشانده اند. آن نباتی که تخم آن نکشته اند. (یادداشت مؤلف ). خودرو : نرگس سیراب یابی اندر او وقت تموزلاله ٔ خودروی بینی اندر او گاه خزان . فرخی .در کف لاله ٔ خودروی نهد سرخ قدح راغ همچون پر طوطی شود از...
-
معقول
لغتنامه دهخدا
معقول . [ م َ ] (ع مص ) خردمند گشتن و دریافتن . (تاج المصادر بیهقی ). دریافتن و دانستن . نقیض جهل . (منتهی الارب ). ادراک کردن و آن از مصادری است که بر وزن اسم مفعول است مانند مجهود و میسور. (از اقرب الموارد). || (ص ) فهمیده . (منتهی الارب ). فهمیده ...
-
اراک
لغتنامه دهخدا
اراک . [ اَ ] (ع اِ) درختی است که بچوب آن مسواک کنند. (منتهی الارب ). درخت پیلو که از بیخ آن مسواک سازند. (غیاث اللغات ). از بیخها و شاخهای آن مسواک سازند و برگهای آن بشتران چرانند و آنرا بهندی پیلو خوانند. (آنندراج ). برگش در زمستان بریزد. درختی است...
-
طوغان
لغتنامه دهخدا
طوغان . (اِخ ) شحنه ٔ قهستان و از امرای سخن سنج و زیرک مغول و از مقربین درگاه ارغون و همان کسی است که خواجه وجیه الدین هنگام حساب خواستن ارغون از او به صوابدید ناصحان ابیات ذیل را به وی نوشت :چون ز نو بردم جوابی گردش گردون پیرمشک من کافور گشت وارغوان...
-
تاک
لغتنامه دهخدا
تاک . (اِ) درخت انگور. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 250) (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ اوبهی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). در تکلم موو نام دیگرش رز است . (فرهنگ نظام ). درخت رز و نهال رز. (ناظم الاطباء). ک...
-
شیبانی
لغتنامه دهخدا
شیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) ابونصر فتح اﷲخان بن محمدکاظم خان بن محمدحسین خان شیبانی کاشانی . از شعرای مشهور فصیح بلیغ قرن سیزدهم هجری (متوفی 1308 هَ . ق .). ترجمه ٔ احوال اودر مجمع الفصحاء ج 2 صص 224 - 245 و طرایق الحقایق ج 3 ص 196 و نیز در رساله ای که ب...
-
صائب
لغتنامه دهخدا
صائب . [ ءِ] (اِخ ) تبریزی . سلسله ٔ نسب مولانا سیدمحمدعلی صائب تبریزی به شمس الدین تبریزی معروف میرسد. والد ماجد وی میرزا عبدالرحیم که یکی از تجار معتبر تبارزه ٔ عباس آباد اصفهان بود از جمله ٔ اشخاصی است که به امر شاه عباس اول از تبریز کوچیده و در ع...
-
مقدمه
لغتنامه دهخدا
مقدمه . [ م ُ ق َدْ دِ / دَ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) اول از هر چیزی و جزء پیشین و نخستین از هر چیزی . (ناظم الاطباء).- در مقدمه ؛ از پیش . پیشاپیش . جلوتر : و در مقدمه جماعتی را از رسولان به نزدیک سلطان فرستاد به تصمیم عزیمت خود به جانب او. (جهانگشای...
-
ضمیری
لغتنامه دهخدا
ضمیری . [ ض َ ] (اِخ ) کمال الدین حسین اصفهانی .از شعرای ظریف طبع ایران معاصر شاه طهماسب صفوی است و به گفته ٔ صاحب آنندراج گویا در اصفهان بلکه در ولایات دیگر بکثرت شعر او شاعری نیامده است . شش مثنوی بنام ناز و نیاز، جنةالاخیار، بهار و خزان ، وامق و ع...
-
سان
لغتنامه دهخدا
سان . (اِ) سنگی بود که بدان کارد و شمشیر و امثال آن را تیز نمایند و آن را فسان نیر نامند. (جهانگیری ) (صحاح الفرس ). سنگی بود که با آن کارد تیز کنند و بتازی آن را مسین گویند. (اوبهی ). آن سنگ که بدان تیغ و خنجر و کارد و امثال آن تیز کنند وآن را فسان ...
-
طفل
لغتنامه دهخدا
طفل . [ طِ ] (ع اِ) بچه . نوزاد آدمی .زغلول . کودک . مولود. (منتخب اللغات ). نوزاد مردم و جانوران وحشی . (منتهی الارب ). کودک خرد. یکی را گویند و جماعتی را نیز گویند. (مهذب الاسماء). مسعودی گوید:طفل خردتر از صبی است . ج ، اطفال . صاحب آنندراج گوید: ز...