کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خر دشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خر دشتی
لغتنامه دهخدا
خر دشتی . [ خ َ رِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خر وحشی . فراء. یحمور. عیر. بنات سعدة. بنات کداد. خرگور. گور. گورخر، عِلْج . (یادداشت بخط مؤلف ). خر صحرائی و وحشی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
خَرَّ
فرهنگ واژگان قرآن
به خاک افتاد (از خرور به معني به خاک افتادن کلمه خر - به طوري که راغب گفته - به معناي افتادن و سقوطي است که صداي خرير از آن شنيده شود ، و خرير به معناي صداي آب ، باد ، و امثال آن است که از بالا به پايين ريخته شود . )
-
خُرْ
لهجه و گویش گنابادی
khor در گویش گنابادی یعنی خود ، خودت را
-
خِر
لهجه و گویش تهرانی
حلق،خرخره
-
خِرّ
لهجه و گویش تهرانی
زیر گلو،حلقوم
-
خر تو خر
فرهنگ فارسی معین
(خَ. خَ) (اِمر.) (عا.) هرج و مرج .
-
خر و خر
لغتنامه دهخدا
خر و خر. [ خ ِرْرُ خ ِ ] (اِ صوت ) آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین .
-
خر خر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شخير
-
خر تو خر
لهجه و گویش تهرانی
بلبشو
-
خُرّ و خُرّ
فرهنگ گنجواژه
صدای خواب.
-
خِر و خِر
فرهنگ گنجواژه
صدای نفس و خستگی.
-
خِر گرفتن، بیخ خِر گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
یخه کسی را گرفتن
-
عشوه خر
لغتنامه دهخدا
عشوه خر. [ ع ِش ْ وَ / وِ خ َ ] (نف مرکب ) خریدار عشوه . طالب عشوه . و رجوع به عشوه خریدن شود : گر دهد خصم خواب خرگوشت مصلحت را بخر که عشوه خر است .انوری .
-
عیب خر
لغتنامه دهخدا
عیب خر. [ ع َ / ع ِ خ َ ] (نف مرکب ) عیب خرنده . آنکه عیب و نقص را بر دیگر چیزها ترجیح دهد : عیب خرند این دو سه ناموس گربی هنر و بر هنر افسوس گر.نظامی .