کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خریطه کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خریطه کش
لغتنامه دهخدا
خریطه کش . [ خ َ طَ / طِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) توبره کش . (یادداشت بخط مؤلف ). آنکه در کیسه وسائل کار حمل میکند : شاگردپیشگان و خریطه کشان وی استادکار تیر سپهرند بر زمین .سوزنی .خرد خریطه کش خاطر و بیان من است سخن جنیبه بر خامه و بنان من است . سوزن...
-
واژههای مشابه
-
خريطة
دیکشنری عربی به فارسی
نقشه , نقشه کشيدن , ترسيم کردن
-
خریطه ٔ شطرنج
لغتنامه دهخدا
خریطه ٔ شطرنج . [ خ َ طَ / طِ ی ِ ش َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کیسه ای که در آن وسائل شطرنج گذارند : بجز خریطه ٔ شطرنج و نرد شعر برنج ز بزم خاقان چیزی برون نیاوردی . سوزنی .رو ... زن خویش اندر نه دفتر شعر و خریطه ٔ شطرنج .سوزنی .
-
خریطه ٔ عطار
لغتنامه دهخدا
خریطه ٔ عطار. [ خ َ طَ / طِ ی ِ ع َطْ طا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قِفدان . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خریطه دار
لغتنامه دهخدا
خریطه دار. [ خ َ طَ / طِ ] (نف مرکب ) حافظ خریطه : و از حواس جاسوس سازد تا جاسوسان جمله اخبار نزدیک وی جمع همی کنند و از قوت حفظ که در آخر دماغ است خریطه دار سازد تا رقعه ٔ اخبار از دست برید می ستاند و نگاه می داردو بوقت خویش بر وزیر عرضه می کند. (کی...
-
جستوجو در متن
-
صاحب کافی
لغتنامه دهخدا
صاحب کافی . [ ح ِ ب ِ ] (اِخ ) وزیر کافی . لقب صاحب بن عباد. رجوع به صاحب بن عباد شود : ترا که صاحب کافی خریطه کش زیبدچهل درست که بخشش کنی چه دشوار است .خاقانی .
-
جنیبه
لغتنامه دهخدا
جنیبه . [ ج َ ب َ/ ب ِ ] (از ع ، اِ) مؤنث جنیب . رجوع به جنیب شود.- جنیبه بر ؛ یدک کش : روح القدس خریطه کش او در آن طریق روح الامین جنیبه بر او در آن فضا. خاقانی .- جنیبه دار ؛ جنیبت دارنده : اسب کتل دارنده : هزار فصل ربیعش جنیبه دار جمال هزار فضل ر...
-
فضا
لغتنامه دهخدا
فضا. [ ف َ ] (ع اِ) مخفف فضاء. میدان و عرصه . (از ناظم الاطباء) : تنگ بد بر ما فضای عافیت بی هیچ جرم این چنین باشد اذا جاء القضا ضاق الفضا. سنائی .اجزات چون بپای شب و روز سوده شدتاوان طلب مکن ز قضا در فضای خاک . خاقانی . || جای وسیع و فراخ . بطور کلی...
-
توبره
لغتنامه دهخدا
توبره . [ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی کیسه که در آن دانه انداخته بخورد اسپان دهند و به عربی آن را مِخْلاة گویند و به فارسی تبره به حذف واو نیز آمده . (از آنندراج ). معروف است . (شرفنامه ٔ منیری ). کیسه و خریطه ٔ شکارچی و کیسه ٔ بندداری که بر سر اسب و استر و...
-
دول
لغتنامه دهخدا
دول . (ع اِ) لغتی است در دلو. (از مهذب الاسماء). آبکش . لغتی است در دلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دولاب . (شرفنامه ٔ منیری ). مقلوب دلو و به همان معنی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). دلو. ظرفی که نوعاً از پوست حیوانات سازند و بدان آب از چاه می کشند. ...
-
پیل
لغتنامه دهخدا
پیل . (اِ) فیل .کلثوم . مَرْدی ̍. عرداد. (منتهی الارب ). بر وزن و معنی فیل است . (آنندراج ). رجوع به فیل شود : نیل دهنده تویی بگاه عطیت پیل دمنده بگاه کینه گزاری . رودکی .و اندر دشتها و بیابانهای وی (هندوستان ) جانوران گوناگونند چون ، پیل و گرگ و طاو...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ایزدیار، معروف بفرید کافی وزیر. عوفی در لباب الألباب ج 1 ص 120 ببعد آرد: الصدر الاجل شرف الدولة و الدین سید الکتاب فریدالزّمان احمدبن محمد ایزدیار الکافی یعرف بفریدالکافی ، در فنون هنر کافی بود. و با فضلی وافر وافی ،...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) اخسیکتی . از شعرای مائه ٔ ششم هَ .ق . عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 224گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی یکی از فضلا از داعی معنی این چند بیت که در قصیده ای معروف گفته است سؤال کرد:چو طرد و عکس ...