کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خریده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خریده
/xaride/
معنی
دوشیزۀ باشرموحیا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خریده
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) [ ع . خریدة ] (ص .) 1 - مروارید ناسفته . 2 - دختر نارسیده . 3 - زن شرمگین . ج . خرائد.
-
خریده
لغتنامه دهخدا
خریده . [ خ َ دَ / دِ ] (ن مف ) بیعشده . مبیوع . (یادداشت بخط مؤلف ) : معاذاﷲ که خریده ٔ نعمتهایشان باشد کسی . (تاریخ بیهقی ).هر بنده ای که هست به بلغارو هند و روم آن بنده را بسیم و زر خود خریده گیر.سعدی .
-
خریده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: خریدَة، جمع: خرائِد] [قدیمی] xaride دوشیزۀ باشرموحیا.
-
واژههای مشابه
-
خریدة
لغتنامه دهخدا
خریدة. [ خ َ دَ ] (ع ص ، اِ) دانه ٔ مروارید ناسفته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || زن دوشیزه ٔ مرد نارسیده . || زن شرمگین سست آواز که همیشه پنهان ماند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خَر...
-
درم خریده
لغتنامه دهخدا
درم خریده . [ دِرَ خ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) درم خرید. بنده . (شرفنامه ٔ منیری ). زر خرید. مملوک . برده . غلام . عبد. امه . مولی : گروهی را عبیدالشراء گویند، ایشان بندگان درم خریده بودند، گفتند ایشان سی هزار مردند. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص ...
-
خریده آمدن
لغتنامه دهخدا
خریده آمدن . [ خ َ دَ / دِ م َ دَ ](مص مرکب ) ابتیاع شدن : غلامی ترک ... به سرای امیر آورده بودند تا خریده آید. (تاریخ بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
خراید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خرائد، جمعِ خَریدَة] [قدیمی] xarāyed = خریده
-
زرخرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zarxarid ۱. خریدهشده به زر؛ آنچه با پول خریده شده.۲. (اسم، صفت مفعولی) غلام یا کنیز خریدهشده.
-
ارزان خرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مقابلِ گرانخرید] 'arzānxarid چیزی که به بهای ارزان خریده شده.
-
گران خرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ ارزانخرید] gerānxarid آنچه به قیمت گران خریده شده.
-
خرد
لغتنامه دهخدا
خرد. [ خ ُرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ خرید و خریدة. (از منتهی الارب ). رجوع به خرید و خریدة شود.
-
زرخرید
فرهنگ فارسی معین
(زَ. خَ) (ص مف .) غلام و کنیزی که خریده شود.
-
مبیع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - فروخته شده . 2 - خریده شده .