کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خریدن
/xaridan/
معنی
۱. به تصرف خود درآوردن چیزی با دادن بهای آن.
۲. [عامیانه، مجاز] بهدست آوردن اطاعت کسی با پرداختن پول: تا وقتی پول داری میتوانی همه را بخری.
۳. [مجاز] نجات دادن از آسیب یا نابودی: آبرویم را خرید.
۴. [مجاز] پذیرفتن: برای خودمان شر خریدیم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خریداری کردن، خرید کردن
۲. معامله کردن، ابتیاع کردن ≠ فروختن
فعل
بن گذشته: خرید
بن حال: خر
دیکشنری
buy, condemn, purchase, take
-
جستوجوی دقیق
-
خریدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خریداری کردن، خرید کردن ۲. معامله کردن، ابتیاع کردن ≠ فروختن
-
خریدن
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - با پرداخت پول چیزی از کسی گرفتن ، بیع . 2 - (کن .) نجات دادن .
-
خریدن
لغتنامه دهخدا
خریدن . [ خ َ دَ ] (مص ) پول دادن در ازای چیزی و ابتیاع کردن . ضد فروختن . (ناظم الاطباء). ابتیاع . (زوزنی )، اشتراء. (زوزنی ). بیع. شراء. شری . (یادداشت بخط مؤلف ) : خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و حجره گرد و لغو و ملازه .منجیک .یکی داد جامه یک...
-
خریدن
لغتنامه دهخدا
خریدن . [ خ ُرْ ری دَ ] (مص ) خرخر کردن گربه . آواز دادن گربه . (یادداشت مؤلف ) : مردم سفله بسان گرسنه گربه گاه بنالد بزار و گاه بخردتاش شکم خوار داری و ندهی چیزاز تو چو فرزند مهربانت نبردراست که چیزی بدست کرد و قوی گشت گر تو بدو بنگری چو شیر بغرد. ...
-
خریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: xarītan، مقابلِ فروختن] xaridan ۱. به تصرف خود درآوردن چیزی با دادن بهای آن.۲. [عامیانه، مجاز] بهدست آوردن اطاعت کسی با پرداختن پول: تا وقتی پول داری میتوانی همه را بخری.۳. [مجاز] نجات دادن از آسیب یا نابودی: آبرویم را خرید.۴. ...
-
خریدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behrini طاری: hirind(mun) طامه ای: heriyan طرقی: hirindmun کشه ای: hirindmun نطنزی: heriyan
-
خریدن
دیکشنری فارسی به عربی
صفقة
-
واژههای مشابه
-
عشوه خریدن
لغتنامه دهخدا
عشوه خریدن . [ ع ِش ْ وَ / وِ خ َ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفتن عشوه . خریداری ناز و کرشمه . فریب خوردن . گول خوردن : و طغرل را گفت شاد باش ای کافر نعمت ازبهر این ترا پروردم و از فرزندان عزیزتر داشتم تا بر من چنین ساختی به عشوه ای که خریدی برسد بتو آنچه سز...
-
گهر خریدن
لغتنامه دهخدا
گهر خریدن . [ گ ُ هََ خ َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهر خریدن . خریدن گوهر. جواهر خریدن . جواهر ابتیاع کردن .
-
گران خریدن
لغتنامه دهخدا
گران خریدن . [ گ ِ خ َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به بهای بسیار خریداری کردن . مقابل ارزان خریدن . اِرهان . مغالات . (تاج المصادر بیهقی ).
-
غرور خریدن
لغتنامه دهخدا
غرور خریدن . [ غ ُ خ َ دَ ] (مص مرکب ) متکبرانه رفتار کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به غرور شود.
-
واپس خریدن
لغتنامه دهخدا
واپس خریدن . [ پ َ خ َ دَ ] (مص مرکب ) خریدن فروخته ٔ خود را.
-
بز خریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ دَ) (مص ل .) کنایه از: ارزان خریدن .
-
عشوه خریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) فریب خوردن .