کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرگوشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرگوشک
/xargušak/
معنی
= گُل۱ 〈 گل ماهور
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرگوشک
فرهنگ فارسی معین
(خَ شَ) نک بارهنگ .
-
خرگوشک
لغتنامه دهخدا
خرگوشک . [ خ َ ش َ ] (اِ مصغر) مصغر خرگوش یعنی خرگوش کوچک . (از ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ) (از برهان قاطع). || نام گیاهی است دوائی و قابض و دفع اسهال کند و آنرا بعربی آذان الارنب خوانند و آن نوعی از لسان الحمل است و بعضی گویند ...
-
خرگوشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xargušak = گُل۱ 〈 گل ماهور
-
جستوجو در متن
-
آذان الارنب
فرهنگ واژههای سره
خرگوشک، سگ زبان
-
خرکوس
لغتنامه دهخدا
خرکوس . [ خ َ ] (ع اِ) بارهنگ و آن گیاهی است دارویی ودر فارس خرگوش نامیده میشود. (از دزی ج 1 ص 366). ظاهراً همان خرگوشک باید باشد. رجوع به خرگوشک شود.
-
گل ماهور
لغتنامه دهخدا
گل ماهور. [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل خرگوشک . گلی که برگهای آن کرک بسیار دارد و گلهای زرد آن خوشه های بزرگ میسازند. برگ و گل آن ملین است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 244).
-
بارهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بارتنگ› (زیستشناسی) bārhang گیاهی خودرو و یکساله، با ساقههای نازک، برگهای بیضیشکل، و خوشههای دراز که دانههای ریز و لعابدار آن مصرف دارویی دارد؛ جرغول؛ چرغول؛ جرغون؛ خرغول؛ خرگوشک؛ زبان بره.
-
اذن الارنب
لغتنامه دهخدا
اذن الارنب . [ اُ ذُ نُل ْ اَ ن َ ] (ع اِ مرکب ) خرگوشک . لصف . (منتهی الارب ). لصیقی . آذان الغزال . آذان الشاة. آذان الأرنب . رجوع به آذان الارنب شود.
-
چرغون
لغتنامه دهخدا
چرغون . [ چ َ ] (اِ) بمعنی چرغول است که لسان الحمل باشد. (برهان ). بمعنی چرغول است . (آنندراج ). گیاهی دوائی که بتازی «لسان الحمل » گویند و تخم آنرا بارهنگ نامند. (ناظم الاطباء). رجوع به چرغول و خرغول و خرگوشک شود.
-
چرغول
لغتنامه دهخدا
چرغول . [ چ َ ] (اِ) دارویی است که آنرا زبان بره گویند و بعربی «لسان الحمل » خوانند. (برهان ) (جهانگیری ). رستنیی است که آنرا زبان بره و بعربی «لسان الحمل » خوانند و چرغون نیز همان است . (از انجمن آرا) (آنندراج ).گیاهی دوایی که به تازی «لسان الحمل » ...
-
آذان الارنب
لغتنامه دهخدا
آذان الارنب . [ نُل ْ اَ ن َ ] (ع اِ مرکب ) اُذُن الارنب . گیاهی است برگش شبیه و پهن تر از برگ بارتنگ و آن نوعی از بارتنگ یعنی لسان الحمل است و آن را آذان الشّاة و آذان الغزال نیز گویند و بلغت بربری لصیقی خوانند، و بعضی گویند آذان الارنب خرگوشک فارسی...
-
پلنتاین
لغتنامه دهخدا
پلنتاین . [ پ ِ ل َ ی ِ ] (اِ) بارتنگ . بارهنگ . خنگ . خرگوشک . خرگوش . خرغول . خرغوله . چرغول و چرغون . جرغول . جرغوله . ریم آهنگ . ریم آهنج . مُری زبانک . زبان بره . لسان الحمل . نبروشه . خوبکلا. خِمخِم . تخم سپید. بردوسلام . خَبیدَه . ابلنتاین . (...
-
خرغول
لغتنامه دهخدا
خرغول . [ خ َ ] (اِ) گیاهی است که آنرا بارتنگ خوانند و در دواها خصوصاً در پاکیزه کردن جراحتها بی نظیر است و تخم آنرا ناکوفته با گلاب گرم کرده بخورند جراحت امعاء را نافع باشد و ریم آهنج بیخ آن است و آنرا بعربی لسان الحمل خوانند و بعضی گویند گیاهی است ...
-
بارتنگ
لغتنامه دهخدا
بارتنگ . [ ت َ ] (اِ) (لغت محلی گناباد) بارهنگ باشد بلغت مردم طهران . (ناظم الاطباء). لسان الحَمَل . (فهرست مخزن الادویه ) (دِمزن ). بزر لسان الحمل . (بحر الجواهر). تخم لسان الحمل . (ناظم الاطباء). آذان الجدی . (منتهی الارب ). برد و سلام . ذنب الفاره...