کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرگاه فلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرگاه مینا
لغتنامه دهخدا
خرگاه مینا. [ خ َ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان قاطع). سماء.
-
خرگاه زدن
لغتنامه دهخدا
خرگاه زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خیمه برافراشتن .خرگاه برافراشتن . (یادداشت بخط مؤلف ) : این قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ خرگاهت زند.مولوی .
-
خرگاه نشین
لغتنامه دهخدا
خرگاه نشین . [ خ َ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه در خرگاه نشیند. کنایه از رئیس و سرور قوم : خرگاه نشین بت پریروی همچون پریان پرید از آن کوی . نظامی .ای پیشرو سپاه صحراخرگاه نشین کوه خضرا.نظامی .
-
شاه خرگاه مینا
لغتنامه دهخدا
شاه خرگاه مینا. [ هَِ خ َ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید باشد. (برهان قاطع). شاه خاور : بر درش بسته میان خرگاه وارشاه این خرگاه مینا دیده ام .خاقانی .
-
خرگاه سبز گاوپشت
لغتنامه دهخدا
خرگاه سبز گاوپشت . [ خ َ هَِ س َ زِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خرگاه شش طاق
لغتنامه دهخدا
خرگاه شش طاق . [ خ َ هَِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عالم است : بسی گشتم در این خرگاه شش طاق شگفتی ها بسی دیدم در آفاق .نظامی .
-
خَر و خَرگاه
فرهنگ گنجواژه
خیمه.
-
خرگاه و پرده
فرهنگ گنجواژه
خیمه و خرگاه.
-
خیمه و خرگاه
فرهنگ گنجواژه
محل اردو.
-
جستوجو در متن
-
طارم
واژگان مترادف و متضاد
۱. تارم ۲. محجر ۳. خانهچوبین، کلبه ۴. داربست، داربند ۵. آسمان، سپهر، فلک ۶. خیمه، خرگاه ۷. ایوان
-
درگشاده
لغتنامه دهخدا
درگشاده . [ دَ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گشاده در. که در آن گشاده باشد. بی مانع و سد. باز. مفتوح : درگشاده دیده ام خرگاه ترکان فلک ماه را بسته میان خرگاه سان آورده ام . خاقانی .خانه ٔ او راکس درگشاده ندیدی و سفره اش سرگشاده . (گلستان سعدی ).
-
خماهن گون
لغتنامه دهخدا
خماهن گون . [ خ ُ هََ ] (اِ مرکب ) کنایه از فلک باشد و آن را خرگاه لاجورد نیز خوانند. (انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ) : این خماهن گون که چون ریم آهنم پالود و سوخت شد سکاهن پوش از دود دل دروای من .خاقانی (از آنندراج ).
-
طارم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تارم] [قدیمی] tāra(o)m ۱. خرگاه؛ سراپرده.۲. گنبد.۳. خانۀ چوبی.۴. نردۀ چوبی یا فلزی.۵. چوببستی که برای تاک درست میکنند.〈 طارم اخضر: [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 طارم اطلس: [قدیمی، مجاز] = 〈 طارم اخضر〈 طارم ا...
-
بیرون رفتن
لغتنامه دهخدا
بیرون رفتن . [ رَف ْ ت َ ] (مص مرکب ) برون رفتن . خارج شدن . خروج . مقابل درآمدن و دخول : باری ما از این شهر بیرون رویم تا مگر ما بنمیریم . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). دوات و کاغذ پیش من بنهاد و خود از خرگاه بیرون رفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 130).همه دور ...
-
ستاره زدن
لغتنامه دهخدا
ستاره زدن . [ س ِ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) قبه و خیمه و خرگاه برپای کردن . (آنندراج ) : بر سر رستم ستاره زده بودند که او را سایه همی داشت ، باد برآمد و آن سایه بان بر آن افکند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).یکی خیمه ٔ پرنیان ساخته ستاره زده جای پرداخ...