کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرکار
/xarkār/
معنی
پرکار و قوی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پرکار، بسیارفعال، پرتحرک ≠ کمکار، کند، کمتحرک
دیکشنری
dogsbody, slave, workaholic
-
جستوجوی دقیق
-
خرکار
واژگان مترادف و متضاد
پرکار، بسیارفعال، پرتحرک ≠ کمکار، کند، کمتحرک
-
خرکار
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص فا.) (عا.) آن که بسیار کار کند.
-
خرکار
لغتنامه دهخدا
خرکار. [ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه بسیار کار کند بی ماندگی . سخت پرکار. آنکه بسیار کار کند و مانده نشود. (یادداشت بخط مؤلف ). || کسی که کارش حمل هیزم و خاک کوه با الاغ و اسب باشد (در لهجه ٔ گناباد).
-
خرکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] xarkār پرکار و قوی.
-
خرکار
لهجه و گویش تهرانی
پُرکار
-
جستوجو در متن
-
خرکاری
لغتنامه دهخدا
خرکاری . [ خ َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت خرکار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
مرسوم
لغتنامه دهخدا
مرسوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ)نعت مفعولی است از مصدر رَسم . رجوع به رسم شود. || منقوش . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرتسم . || نشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داغدار. || آئین کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رسم شده و معمول شده و مستعمل . (نا...
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...