کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرپوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرپوز
لغتنامه دهخدا
خرپوز. [ خ َ ] (اِ) شپره ٔ کلان . خربیواز. رجوع به خربیواز شود : اسبی دارم که نعره واری طی می نکند بیک شبانروزگر بر اثرش پلنگ باشدبیرون نشود ز جا چو خرپوز.نزاری قهستانی .
-
جستوجو در متن
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اَ ث َ ] (ع اِ) عقب . ایز. حف ّ. حفف :خرج فی اثره ؛ برآمد پس او. (منتهی الارب ). || نشان . پی . داغ پای . جای پای . نشان قدم : قطع اﷲ اثره ؛ ببرّد خدا نشان قدم او را؛ یعنی برجای مانده و لنج گرداند. (منتهی الارب ). وخاک اثر جبرئیل در میان آن گو...