کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خروس بی محل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سنگ خروس
لغتنامه دهخدا
سنگ خروس . [ س َ گ ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به عربی حجرالدیک خوانند. گویند گاه هست که از شکم خروس برمی آید بمقدار باقلی و مانند آئینه شفاف است اگرآنرا بشویند و شخصی که بسیار تشنه باشد بخورد، تشنگی او برطرف شود و غم و اندوه از دل برود. (برهان ...
-
بانگ خروس
لغتنامه دهخدا
بانگ خروس .[ گ ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) آن بانگ که از نای خروس برآید. || اسم پاس سوم از شب است که قصد از نصف شب الی طلوع فجر میباشد... بعضی برآنند که بانگ زدن خروس بردوقسم است : یکی قدری بعد از نصف شب و دیگری که سه از نصف شب گذشته باشد. (از قاموس کتاب مقدس...
-
چشم خروس
لغتنامه دهخدا
چشم خروس . [ چ َ / چ ِ م ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )دانه ای باشد سرخ رنگ شبیه به چشم خروس و خال سیاهی در میان دارد، گویند ثمر درخت «بقم » است ، یک درم از آن بخورند قوت باه دهد و بعربی «عین الدیک » خوانند. (برهان ) (انجمن آرا). دانه ای سرخ که سرش...
-
خروس اخته
لغتنامه دهخدا
خروس اخته . [ خ ُ س ِ اَ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروس که خایه ٔ او تباه کنند تا فربه شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خروس دشتی
لغتنامه دهخدا
خروس دشتی . [ خ ُ س ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تذرو. قرقاول : و آزمون دیگر[ تریاق ] آن است که خروس دشتی را بگیرند یعنی تذروی و او را شربتی تریاق دهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
خروس دورگ
لغتنامه دهخدا
خروس دورگ . [ خ ُس ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروسی که از دو نژاد مختلف باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). خروس دورگه .
-
خروس دورگه
لغتنامه دهخدا
خروس دورگه . [ خ ُ س ِ دُ رَ گ َ / گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروسی که از دو نژاد مختلف باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). خروس دورگ .
-
خروس عرش
لغتنامه دهخدا
خروس عرش . [ خ ُ س ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) خروسی است افسانه ای که بر بالای عرش قرار دارد و پیش از صبح اول او بانگ کند بعد از آن به اتباع او خروسان زمین در آواز آیند. (از غیاث اللغات ).
-
خروس قندی
لغتنامه دهخدا
خروس قندی . [ خ ُ س ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروس مانندی از نبات قند بشکل خروس و ملون برای سرگرمی کودکان . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خروس کولی
لغتنامه دهخدا
خروس کولی . [ خ ُ ک َ / کُو ] (اِمرکب ) مرغی است حلال گوشت و ازجمله ٔ طیور وحشی می باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خروس لاری
لغتنامه دهخدا
خروس لاری . [ خ ُ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی خروس بزرگ جثه است با پاهای بلند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خروس آباد
لغتنامه دهخدا
خروس آباد. [ خ ُ ] (اِخ ) از دههای سدن رستاق . (ازترجمه ٔ فارسی مازندران و استرآباد رابینو ص 168).
-
خروس باز
لغتنامه دهخدا
خروس باز. [ خ ُ ] (نف مرکب ) آنکه علاقه به تربیت خروس دارد و خروس فربه می کند برای جنگ با خروس دیگر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خروس بازی
لغتنامه دهخدا
خروس بازی .[ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خروس باز. تربیت خروس برای جنگ . || بجنگ اندازی خروس . (از آنندراج ). || مکاری . حیالی . (از آنندراج ) : جهان بجنگ فکنده ست تاجداران راخروس بازی این پیر را تماشا کن .سلیم (از آنندراج ).
-
خروس بچه
لغتنامه دهخدا
خروس بچه . [ خ ُ ب َچ ْ چ َ/ چ ِ ] (اِ مرکب ) جوجه خروس . (یادداشت بخط مؤلف ).