کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خروسِ بىمحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خروسِ بىمحل
لهجه و گویش بختیاری
xorus-e bi mahal کسى که بىموقع سخن بگوید.
-
واژههای مشابه
-
خروس
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِ.) مرغ نر خانگی از راستة ماکیان . ؛ ~ بی محل (عا.) کنایه از: کسی که کارها را بی موقع و بی جا انجام دهد. ؛ ~ جنگی الف - خروسی که برای خروس بازی تربیت کنند. ب - آدم شرور و دعواطلب .
-
خروس
لغتنامه دهخدا
خروس . [ خ َ ] (ع ص ) زن دوشیزه در اول حمل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || زن نفساءکه ازبهر وی طعام خرسه سازند. || زن کم شیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خروس
لغتنامه دهخدا
خروس . [ خ ُ ] (اِ) خیزآب . (یادداشت بخط مؤلف ). کوهه .موج آب . || هیکلی است شبیه خروس که از کاغذ می سازند. (یادداشت بخط مؤلف ). || قسمی ظرف شراب . پیاله . (یادداشت بخط مؤلف ) : می ز خروس ده منی همچو پر تذرو ده هین که خروس صبح خوان بار دگر فشاند پ...
-
خروس
لغتنامه دهخدا
خروس . [ خ ُ ] (اِ) دیک . نر از ماکیان و مرغ خانگی . (ناظم الاطباء). نرمرغ . مرغ نر. نرینه ٔ مرغ خانگی . خروچ . خروه . خرو. خره . گال . رنگین تاج . خروش . ابوحماد. برائلی . (یادداشت بخط مؤلف ). ابوالیقظان . ابوالنبهان . ابوسلیمان . ابوبرائل . ابوحسا...
-
خروس
لغتنامه دهخدا
خروس . [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خَرس و خِرس . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xros] ‹خرو، خروچ، خروه، خره› (زیستشناسی) [مقابلِ مرغ] xorus جنس نر از مرغ خانگی.〈 خروس کولی: (زیستشناسی) پرندهای وحشی شبیه خروس و بزرگتر از کبوتر با پاهای دراز، بالهای بزرگ، دم پهن، چشمهای درشت، و کاکلی از پر که بیشتر در کنار...
-
خروس
دیکشنری فارسی به عربی
ديک
-
خروس
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xerus طاری: xürüs طامه ای: xerus طرقی: xörös کشه ای: xörüs نطنزی: xurus
-
خروس
لهجه و گویش بختیاری
xorus خروس.
-
خروس
لهجه و گویش تهرانی
مردی بین زنها
-
غبغب خروس
لغتنامه دهخدا
غبغب خروس . [ غ َ غ َ ب ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) طوق زیر گلوی خروس . (منتهی الارب ). گوشتپاره ای که از زیر گلوی خروس آویزان شود. (اقرب الموارد).
-
cockerel
جوجهخروس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] پرندۀ اهلی نر تازهبالغ متعلق به سردۀ ماکیان (Galus) و راستۀ ماکیانسانان
-
capon
خروس اخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خروس بالغی که آن را عقیم کرده باشند