کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خره پور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خره پور
لغتنامه دهخدا
خره پور. [ خ ُ رُه ْ ] (اِخ ) نام منشی شاپور دوم ساسانی است . این شخص بدست رومی ها اسیر شد و پس از مرگ ژولین امپراطور روم او با ژووین به یونان رفت و دین مسیحی انتخاب کرد، او را اله آزار نامیدند. او زبان یونانی آموخت و کارهای شاپور و ژولین را نوشت . ب...
-
واژههای مشابه
-
خَرَّه
لهجه و گویش بختیاری
xarra گِلِ شُل.
-
خِرِّه
لهجه و گویش تهرانی
لجن ،گِل ـ آغشته به نمک زیاد
-
کیان خره
لغتنامه دهخدا
کیان خره . [ ک َ / کیا خ ُ رَ / رِ / خ ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) به معنی کیاخره است ، و آن نوری باشد از جانب اﷲبه سوی پادشاهان ، چه کیان پادشاهان و خره نوری و پرتوی را گویند که از جانب خدای تعالی به بندگان فایض شود، که بدان سبب بعضی پادشاهی و ریاست کن...
-
کیان خره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کیانخورده، کیانخوره› [قدیمی] kiyānxorre فرّ کیان.
-
دارالا´خره
فرهنگ فارسی معین
(رُ لْ خَ رَ) [ ع . دارالا´خرة ] (اِمر.) خانة آخرت ، جهان پس از مرگ .
-
شوره خره
لغتنامه دهخدا
شوره خره . [ رَ / رِ خ َرْ رَ / رِ ](ص مرکب ) سخت شور. طعام یا آب مایع چون آش و غیره نهایت شور. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شورخره شود.
-
میان خره
لغتنامه دهخدا
میان خره . [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) قریه ای است هشت فرسنگ و نیمی میانه ٔجنوب و مشرق تنگستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
خره ٔ اردشیر
لغتنامه دهخدا
خره ٔ اردشیر. [ خ ُ رِ / خ ُرْ رِ ی ِ اَ دِ ] (اِخ ) یک حصه از پنج حصه ٔ فارس است . (از برهان قاطع). در حاشیه ٔ برهان قاطع آمده است : خره ٔ اردشیر، این کوره ٔ اردشیر خوره منسوب است به اردشیربن بابک و مبداء بعمارت فیروزآباد کرده ست .(فارسنامه ٔ ابن ال...
-
خره ٔ چوب
لغتنامه دهخدا
خره ٔ چوب . [ خ َ رَ / رِی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چوبهایی که بردیف پهلوی هم چیده شده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 358).
-
خره ٔ خشت
لغتنامه دهخدا
خره ٔ خشت . [ خ َ رَ / رِ ی ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشت هایی که بردیف پهلوی هم چیده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 359).
-
خره ٔ سنگ
لغتنامه دهخدا
خره ٔ سنگ . [ خ َ رَ / رِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگهایی که بردیف پهلوی هم چیده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 37).
-
خره کشیدن
لغتنامه دهخدا
خره کشیدن . [ خ ُرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) آواز برآمدن از بینی مردم در وقت خواب یابسبب گلو فشردن . خرخر کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خره آب
لغتنامه دهخدا
خره آب . [ خ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ، واقع در بیست ویک هزارگزی جنوب کرمانشاه وجنوب و کنار رودخانه ٔ مرگ ، واقع در دشت و سردسیر. آب آن از رودخانه ٔ مرگ . محصولات آن غلات و لبنیات و توتون و حبوبات و صیف...