کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خره نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خره زا
لغتنامه دهخدا
خره زا. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) قریه ای است فرسنگی بیشترمیانه ٔ شمال و مغرب اشفایقان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
خره سیاه
لغتنامه دهخدا
خره سیاه . [ خ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه فرعی چقلوندی به بروجرد. دامنه و سردسیر. آب آن از چشمه ٔ خره سیاه . محصول آن غلات ، صیفی ، لبنیات و پشم . شغل اهالی زراع...
-
خره سیاه
لغتنامه دهخدا
خره سیاه . [خ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه ،کنار راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد. کوهستانی و معتدل . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه اتومبیل رو است و اهالی زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ...
-
خره شاپور
لغتنامه دهخدا
خره شاپور. [ خ ُرْ رِ ] (اِخ ) نام شهری بوده است به اهواز و آن شهر شوش است . (غرر اخبار ملوک الفرس ). رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 67 شود.
-
بالا خره
دیکشنری فارسی به عربی
اخيرا
-
خَرّه نمک
لهجه و گویش تهرانی
پر نمک
-
حسین آباد خره سر
لغتنامه دهخدا
حسین آباد خره سر. [ ح ُ س ِ دِ خ َ رِ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اکراد ساوجبلاع بخش کرج شهرستان تهران . واقع در 57هزارگزی شمال باختر کرج و شش هزارگزی جنوب راه کرج به قزوین . ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل . دارای 144 تن سکنه میباشد. فارسی ز...
-
خره به کون مالیدن
لغتنامه دهخدا
خره به کون مالیدن . [ خ َرْ رَ / رِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) نوره کشیده . واجبی کشیدن (لغت محلی شوشتر). || فریب دادن . گول زدن (لغت محلی شوشتر).
-
جستوجو در متن
-
شرج
لغتنامه دهخدا
شرج . [ ش َ ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ). || آمیختن گوشت پخته با خام . (منتهی الارب ). مخلوط کردن شراب را به آب : شرج الشراب بالماء؛ آمیخت شراب را با آب . (از اقرب الموارد). || بند بستن خریطه را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). استوار بستن خری...
-
درکردن
لغتنامه دهخدا
درکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داخل کردن . در درون نهادن . بدرون دفع کردن . در میان راندن و داخل کنانیدن و بدرون آوردن . (ناظم الاطباء): قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند هر دو را به خانه در کردند. (گلستان سعدی ) تختّم ؛ انگشتری در کرد...
-
بنیاد
لغتنامه دهخدا
بنیاد. [ ب ُ ] (اِ مرکب ) پهلوی «بون دات » پارسی باستان «بونه داتی » (در بن قرارداده ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مرکب است از «بن » بمعنی پایان و «یاد»، به معنی اساس ، که کلمه ٔ نسبت است . (از آنندراج ). بنلاد و بنیان . (ناظم الاطباء). اصل . (ترج...
-
دستار
لغتنامه دهخدا
دستار. [ دَ ] (اِ مرکب ) از: دست + ار، پسوند نسبت . مندیل و روپاک . (برهان ). روپاک و دستمال و شکوب و شوب و فوته . (ناظم الاطباء). بتوزه . بدرزه . دزک . دستا. دست خوش . شسته . شوب . فَدام . (منتهی الارب ). فلرز. فلرزنگ . فلغز. گرنک . لارزه . مندیل . ...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...