کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرم رود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرم شدن
لغتنامه دهخدا
خرم شدن . [ خ ُرْ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شاد شدن . خوش شدن : مخرام و مشو خرم از اقبال و زمانه زیرا که نشد وقف تو این مرکز غبرا. ناصرخسرو.مبادا که فردا بخون منش بگیرند و خرم شود دشمنش . سعدی (بوستان ).هرگز به پنجروزه حیات گذشتنی خرم کسی شود مگر از مو...
-
خرم شیرازی
لغتنامه دهخدا
خرم شیرازی .[ خ ُرْ رَ م ِ ] (اِخ ) اسمش نجفقلی و از یساولان حضوربود و بعد در خدمت شاهزاده صاحبقران میرزا رتبتی حاصل کرد. او در غزل سرایی طبعش سلاستی گرفت و چنانکه رسم تربیت خاقان مغفور بود بهر هفته غزلی تازه بحضور بردی و جایزه یافتی و خشنود بازگشتی ...
-
خرم فضا
لغتنامه دهخدا
خرم فضا. [ خ ُرْ رَ ف َ ] (اِمرکب ) آسمان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جاشاخ گوزن اندر هوا اینک نگونسار آمده .خاقانی .
-
خرم کردن
لغتنامه دهخدا
خرم کردن . [ خ ُرْ رَ ک َ دَ ](مص مرکب ) شاد کردن . خشنود و خوش کردن : بیا تا که دل شاد و خرم کنیم روان را بنخجیر بی غم کنیم .فردوسی .
-
خرم گشتن
لغتنامه دهخدا
خرم گشتن . [ خ ُرْ رَ گ َ ت َ ](مص مرکب ) شاد شدن . خشنود شدن . خرم شدن : خبر ببهرام رسیده بود کی اپرویز را در دیری پیچیده اند و او خرم گشته بود. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 101).
-
خرم مازندرانی
لغتنامه دهخدا
خرم مازندرانی . [ خ ُرْ رَ م ِ زَ دَ ] (اِخ ) اسمش حسین ، اصلش خراسانی ، موطنش ساری ، شغلش عطاری ، مشربش تصوف ، مذهبش تعشق ، طرزش کسب اخلاق ، صفتش حسن اوصاف ، اشعارش عاشقانه بود. از اوست :دانم که به تنگ آمدی از درد دل من اما چه کنم غیر توام دادرسی نی...
-
خرم مشهدی
لغتنامه دهخدا
خرم مشهدی . [ خ ُرْ رَ م ِ م َ هََ ] (اِخ ) اسمش عبدالحمید، از مشهد رضوی به یزد افتاد. بتحصیل علوم مشغول گشت و در اندک وقتی فارغ التحصیل از علوم قال و قیل گردید. از اشعار او این دو بیت نوشته شد : نه با جاهش جهان گردد مقابل نه با قدرش فلک گردد برابربو...
-
خرم مکان
لغتنامه دهخدا
خرم مکان . [ خ ُرْ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کام فیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 45هزارگزی راه فرعی کام فیروز به پل خان . این دهکده در جلگه واقع است . آب آن از رودخانه ٔ شول و محصول آن غلات و برنج و ماش و شغل اهالی زراعت . راه آن مالر...
-
خرم آباد
لغتنامه دهخدا
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین واقع در دوهزاروپانصدگزی باختری نائین و 4هزارگزی شوسه ٔ نائین به کوهپایه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
خرم آباد
لغتنامه دهخدا
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرنبان بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 30هزارگزی شمال خاوری زرند و 10هزارگزی خاوری فرعی زرند به راور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خرم آباد
لغتنامه دهخدا
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیرج بخش شهداد شهرستان کرمان ، واقع در 62هزارگزی جنوب باختری شهداد سر راه مالرو سیرج به کرمان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
خرم آباد
لغتنامه دهخدا
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کچرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 6هزارگزی جنوب باختری المده . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
خرم آباد
لغتنامه دهخدا
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در 93هزارگزی باختر راور کنار راه فرعی راور به یزد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
خرم آباد
لغتنامه دهخدا
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکیست از دهستان سیریز بخش زرند شهرستان کرمان ، واقع در 40هزارگزی شمال باختری زرند و 6هزارگزی خاور فرعی زرند به راور. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
خرم آباد
لغتنامه دهخدا
خرم آباد. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ باختری رفسنجان واقع در 6هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 5هزارگزی شمال شوسه ٔرفسنجان به یزد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).