کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرم باش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرم باش
لغتنامه دهخدا
خرم باش . [ خ ُرْ رَ ] (اِ) پرده دار. حاجب . در اطراف شاه [ بزمان ساسانیان ] درباریانی بودند دارای القاب و مناصب عالیه از قبیل دربذ یا رئیس دربار، تگربذ که منصب او شبیه گراندمتر دربار بود، شخص دیگری اندیمان کاران سردار (یا سالار) یعنی حاجب بزرگ و رئی...
-
واژههای مشابه
-
خرمچهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: xorram čehr) گشاده رو ، خنده رو ، شاداب و با طراوت ؛ (به مجاز) زیبا رو .
-
خرمدخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: xorram doxt) دختر شاد و خرم و با طراوت ، زن شاداب ؛ (به مجاز) زیبارو .
-
خرمدل
فرهنگ نامها
(تلفظ: xorram del) شاد ، شادان .
-
خرمروی
فرهنگ نامها
(تلفظ: xorram ruy) (= خرم چهر) ، ← خرم چهر .
-
خرمشاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: xorram šād) شادان ، بسیار شاد .
-
حسین خرم
لغتنامه دهخدا
حسین خرم . [ ح ُ س َ ن ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) زانوسی مازندرانی خراسانی الاصل . شاعر صوفی معاصر هدایت بود و در مجمع الفصحا او را یاد کرده است . (ذریعه ج 9 ص 292).
-
باغ خرم
لغتنامه دهخدا
باغ خرم . [ غ ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) باغی بوده است به خوارزم دریک فرسنگی شهر : و ایشان [ مردم خوارزم ] چون صیدگاهی میرمیدند و گاهی از پس نظر می انداخت [ ند ] ... تا چون بباغ خرم که بر یک فرسنگی شهرست رسیدند سواران تاتار و مردان بأس و نفار... راه از پس ...
-
خرم بگ
لغتنامه دهخدا
خرم بگ . [خ ُرْ رَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در سه هزارگزی باختر نیشابور. این دهکده در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافی...
-
خرم بو
لغتنامه دهخدا
خرم بو. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش رودبار شهرستان رشت واقع در دوهزارگزی شمال رودبار متصل به قصبه ٔ تکلیم . این ناحیه کوهستانی ، معتدل و مالاریایی است . آب از رود دوگاهه . محصول آن غلات و زیتون و شغل اهالی زراعت و مکاری است . (ا...
-
خرم بهار
لغتنامه دهخدا
خرم بهار. [ خ ُرْ رَ ب َ ] (اِ مرکب ) بهار سرسبز. بهارباطراوت . کنایه از طراوت و سرسبزی است : بیاراست بزمی چو خرم بهارز بس شادمانی گو نامدار. فردوسی .چو دستان که پروردگار من است تهمتن که خرم بهار من است . فردوسی .بیاراست او را چو خرم بهارفرستاد در شب...
-
خرم بهشت
لغتنامه دهخدا
خرم بهشت . [ خ ُرْ رَ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) بهشت خرم . بهشتی که خرم است . مقصود بهشت معهود است : اگر زو شناسی همه خوب و زشت بیابی بپاداش خرم بهشت . فردوسی .بکوشش بجوییم خرم بهشت خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت . فردوسی .بشادی یکی نامه پاسخ نوشت چوروشن بهار ...
-
خرم پی
لغتنامه دهخدا
خرم پی . [ خ ُرْ رَ پ ِ ] (اِخ ) نام ایستگاهی است میان زنجان و نیک پی خط قزوین -تبریز در 331هزارگزی تهران . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرم ده
لغتنامه دهخدا
خرم ده . [ خ ُرْ رَ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه ، واقع در یک هزاروپانصدگزی شمال شاهین دژ. این دهکده در مسیر ارابه رو شاهین دژ به میاندوآب و در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل . آب آن از زرینه رود و محصولات آن غ...