کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرمی کردن
لغتنامه دهخدا
خرمی کردن . [ خ ُرْ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشاط کردن . شادی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : و آن روز را تاریخ نوشته اند که کدام روز بود و کدام ماه و آن روز خرمی کنندو عید بزرگ باشد. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).
-
واژههای مشابه
-
صافی خرمی
لغتنامه دهخدا
صافی خرمی . [ ی ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) از خاصگان ابوالعباس معتضدعباسی است . ابن اثیر در حوادث سال 288 هَ . ق . گوید: چون معتضد به بستر مرگ افتاده و زبان او از حرکت بماند صافی خرمی را بخواست و یک دست بر چشم و دست دیگر به گلو کشید یعنی مرد یک چشم را بکشید...
-
بابک خرمی
لغتنامه دهخدا
بابک خرمی . [ ب َ ک ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) رجوع به بابک خرم دین شود.
-
امامزاده سلطان ابراهیم خرمی
واژهنامه آزاد
امامزاده ای است معتبر در جنوب خرمی(صفاشهر کنونی) که در منابع تاریخی آمده است. این امامزاده متعلق به دوران ایلخانی وتیموری است.
-
جستوجو در متن
-
ابتهاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ebtehāj شاد شدن؛ شادی کردن؛ شادی؛ شادمانی؛ خوشی؛ خرمی؛ خوشحالی.
-
حرجلة
لغتنامه دهخدا
حرجلة. [ ح َ ج َ ل َ ] (ع مص ) دراز شدن . || تمام کردن صف را در نماز و جز آن . || چپ و راست دویدن با نشاط و خرمی . (منتهی الارب ).
-
ارن
لغتنامه دهخدا
ارن . [ اَ رَ ] (ع مص ) شادمان شدن . شادی . نشاط. نشاطی شدن . (زوزنی ). نشاط و خرمی کردن . (آنندراج ). نشاطمند و خرم شدن . اِران . اَرین .
-
اشر
لغتنامه دهخدا
اشر. [ اَش َ ] (ع مص ) تکبر کردن و تبختر نمودن . (منتهی الارب ). اَشِرَ اَشَراً؛ بَطِرَ. (اقرب الموارد). پرنشاط شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 12). دَنَه گرفتن . (مجمل ) (زوزنی ). ناسپاس شدن . بطر. (مجمل ). بزرگ منشی . شدت فرح و نشاط. مَرَح . فیریدن ...
-
های و هو برگرفتن
لغتنامه دهخدا
های و هو برگرفتن . [ ی ُ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شور و غوغای طرب به پا کردن . هیاهوی مستی آغاز کردن . هایاهوی سر دادن : لب خوشدلی های و هو برگرفت گل خرمی رنگ و بو برگرفت .ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ).
-
پیرهن قبا کردن
لغتنامه دهخدا
پیرهن قبا کردن . [ رَ/ پیرْ هََ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیراهن قبا کردن . دریدن پیرهن در خشمی یا مصیبتی . دریدن پیراهن بر تن . چاک کردن پیراهن : خیاط روزگار ببالای هیچکس پیراهنی ندوخت که آنرا قبا نکرد. خاقانی .صد پیرهن قباکنم از خرمی اگربینم که دست م...
-
تردماغ
لغتنامه دهخدا
تردماغ . [ ت َ دَ ] (ص مرکب ) سرخوش و نیم مست . (غیاث اللغات ). تازه دماغ . (آنندراج ). خوش . خوشحال . خوشدل . شنگول . پر از نشاط و خرمی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رجوع به تردماغی و تردماغ شدن و تردماغ کردن شود.
-
صفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صفاء] safā ۱. صمیمیت؛ یکرنگی.۲. پاک، روشن، و خالص شدن.۳. [عامیانه] تفریح.٤. خوشی و خرمی.٥. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاه شور.٦. [قدیمی] پاکی؛ پاکیزگی.٧. [قدیمی] روشنی.〈 صفا دادن: (مصدر متعدی)۱. زدودن چیزی و به آن جلا و رونق...
-
بسند کردن
لغتنامه دهخدا
بسند کردن . [ ب َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راضی و خشنود شدن . (از ناظم الاطباء). || اکتفا کردن . اجزاء. (منتهی الارب ). اجتزا. (تاج المصادر بیهقی ). اقتصار. (منتهی الارب ) : بدین بخششت کرد باید بسندمکن جانت نسپاس و دل را نژند. فردوسی .چو دیدم ترا زیرک...