کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرمی
مترادف و متضاد
تازگی، شادابی، شادی، نزهت، نشاط، نضارت ≠ بیطراوتی، پژمردگی
دیکشنری
exuberance, lushness, luxuriation, opulence, verdure
-
جستوجوی دقیق
-
خرمی
واژگان مترادف و متضاد
تازگی، شادابی، شادی، نزهت، نشاط، نضارت ≠ بیطراوتی، پژمردگی
-
خرمی
لغتنامه دهخدا
خرمی . [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) از آدمی زادگان شهر هرات است اما از آدمی گری اثری در او نیست و بسبب بدمزاجیهای خود در شهر نتوانست بود، به عراق رفت و از آنجا عزیمت مکه و مدینه و بیت المقدس کرد و در آن ممالک پیاده بزیارت اکثر انبیاء و مشایخ رسید بلکه دو بار ...
-
خرمی
لغتنامه دهخدا
خرمی . [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام قلعتی بوده است درنزدیکی شام . حمداﷲ مستوفی آرد: سلطان جلال الدین از آذربایجان بگرجستان رفت و مسخر کرد. آنجا شنید که براق در کرمان مخالفت میکند. در هفده روز از تفلیس بکرمان آمد براق حاجب بخدمت پیش او رفت . سلطان جلال الد...
-
خرمی
لغتنامه دهخدا
خرمی . [ خ ُرْ رَ ] (حامص )شادمانی . شعف . سرور. خوشحالی . (ناظم الاطباء). نشاط.(حبیش تفلیسی ). تازگی . (آنندراج ). شادی . سرور. انبساط. فرح . شادمانی . (یادداشت بخط مؤلف ) : جهاندار داننده ٔ خوب و زشت مرا گر سپردی سراسر بهشت نبودی مرا دل بدین خرمی ...
-
خرمی
لغتنامه دهخدا
خرمی . [ خ ُرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب بفرقه ٔ خرمدینیه که محرمات را مباح کرده اند و مانند مزدکیه هستند. (از انساب سمعانی ). منسوب بمذهب خرم دین که مذهب بابک باشد. (ناظم الاطباء) : چون معتصم بطرطوس شد لشکر بر او بیعت کردند و عباس پسر مأمون او را بیعت ک...
-
خرمی
واژهنامه آزاد
یکی از مهمترین بلوکات و قرا در شمال فارس و قنقری علیا محسوب می شده است. آبش از قنوات و شغل مردمش زراعت و دامپروری است.
-
واژههای مشابه
-
صافی خرمی
لغتنامه دهخدا
صافی خرمی . [ ی ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) از خاصگان ابوالعباس معتضدعباسی است . ابن اثیر در حوادث سال 288 هَ . ق . گوید: چون معتضد به بستر مرگ افتاده و زبان او از حرکت بماند صافی خرمی را بخواست و یک دست بر چشم و دست دیگر به گلو کشید یعنی مرد یک چشم را بکشید...
-
بابک خرمی
لغتنامه دهخدا
بابک خرمی . [ ب َ ک ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) رجوع به بابک خرم دین شود.
-
خرمی کردن
لغتنامه دهخدا
خرمی کردن . [ خ ُرْ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشاط کردن . شادی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : و آن روز را تاریخ نوشته اند که کدام روز بود و کدام ماه و آن روز خرمی کنندو عید بزرگ باشد. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).
-
خرمی نمودن
لغتنامه دهخدا
خرمی نمودن . [ خ ُرْ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) شادی کردن . نشاط کردن . خرمی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). تشذّر.
-
امامزاده سلطان ابراهیم خرمی
واژهنامه آزاد
امامزاده ای است معتبر در جنوب خرمی(صفاشهر کنونی) که در منابع تاریخی آمده است. این امامزاده متعلق به دوران ایلخانی وتیموری است.
-
جستوجو در متن
-
آب و شجر
فرهنگ گنجواژه
خُرمی.
-
سرسبزی
واژگان مترادف و متضاد
خرمی، طراوت، نزهت ≠ پژمردگی