کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمگس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرمگس
/xarmagas/
معنی
نوعی مگس درشت با خرطومی کوتاه و برجسته که در جاهای مرطوب تخمگذاری میکند.
〈 خرمگس معرکه: [عامیانه، مجاز] مزاحم: برخرمگس معرکه لعنت!
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
gadfly
-
جستوجوی دقیق
-
خرمگس
فرهنگ فارسی معین
(خَ. مَ گَ) (اِمر.) نوعی مگس که بزرگتر از مگس های معمولی است و دارای خرطومی کوتاه است . ؛ ~ِ معرکه الف - مزاحم . ب - بیگانه .
-
خرمگس
لغتنامه دهخدا
خرمگس . [ خ َ م َ گ َ ] (اِ مرکب ) مگس کلان که بر جراحت کرم می اندازد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مگس درشت که غالباً در باغها و بر درختان گرد آید. مگس درشت سایر حیوانات یا همج که بر روی گوسپندان نشیند. مگس خر. (یادداشت بخط مؤلف ). نُعَرة. (زمخشری )....
-
خرمگس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xarmagas نوعی مگس درشت با خرطومی کوتاه و برجسته که در جاهای مرطوب تخمگذاری میکند.〈 خرمگس معرکه: [عامیانه، مجاز] مزاحم: برخرمگس معرکه لعنت!
-
خرمگس
دیکشنری فارسی به عربی
دودة
-
خرمگس
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xermegas طاری: xarmagas طامه ای: xarmagas طرقی: xarmeqas کشه ای: pašagorde نطنزی: xermegas
-
جستوجو در متن
-
مژمژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] mažmaž خرمگس.
-
خَرَنگَز
لهجه و گویش بختیاری
xarangaz خرمگس.
-
مژمژ
فرهنگ فارسی معین
(مِ مِ) (اِ.) خرمگس .
-
killjoys
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشتن، خرمگس معرکه، کسی که عیش دیگری را منقص می کند
-
خرمنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xarmonj ۱. خرمگس؛ مگس بزرگ.۲. زنبور درشت
-
عنتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'antar ۱. نوعی مگس بزرگ کبودرنگ؛ خرمگس.۲. = انتر
-
هملج
لغتنامه دهخدا
هملج . [ هََ ل َ ] (اِ) نوعی از ذباب مشهور به خرمگس . (مخزن الادویه ).
-
تابانوس
لغتنامه دهخدا
تابانوس . (لاتینی ، اِ) خرمگس .مگس بزرگ که از خون پستانداران بزرگ تغذیه میکند.
-
ذوالسفقتین
لغتنامه دهخدا
ذوالسفقتین . [ ذُس ْ س َ ق َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) خرمگس . مگسی کلان که بر ستور و گاو نشیند.