کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمن کوبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرمن گدایی
لغتنامه دهخدا
خرمن گدایی . [ خ ِ / خ َ م َ گ َ / گ ِ ] (حامص مرکب ) عمل خرمن گدای : با زبان گندمین از بی نوایی فارغم خوشه ای دارم که از خرمن گدایی فارغم .صائب (از آنندراج ).
-
خرمن گرای
لغتنامه دهخدا
خرمن گرای . [ خ ِ / خ َ م َ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) بخیل . حریص . طمعکار. (ناظم الاطباء).
-
خرمن پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xermanpā نگهبان خرمن که خرمن غله را میپاید.
-
خرمن کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (کشاورزی) xermankub دستگاه، کارگر، یا چهارپایی که غلۀ دروشده را میکوبد تا کاه از دانه جدا شود.
-
خرمن گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خرمنگاه› (کشاورزی) xermangāh قطعه زمینی سخت و هموار در کنار مزرعه که در آنجا گندم یا جو دروشده را بهوسیلۀ خرمنکوب میکوبند تا کاه از دانه جدا شود.
-
خرمن گدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xermangedā کسی که برای گدایی بر سر خرمنها میرود؛ گدای سر خرمن.
-
سوخته خرمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] suxtexa(e)rman ۱.آنکه خرمنش آتش گرفته و سوخته باشد.۲. [مجاز] کسی که هستی خود را از دست داده؛ بینوا؛ بدبخت.
-
وقت خرمن
دیکشنری فارسی به عربی
حصاد
-
خرمن کردن
دیکشنری فارسی به عربی
صدمة
-
خرمن کوبیدن
لهجه و گویش تهرانی
خرد کردن سنبله گندم و …
-
توده خرمن
واژهنامه آزاد
انباشته های گندم یا جو
-
گاو در خرمن کردن
لغتنامه دهخدا
گاو در خرمن کردن . [ دَ خ َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار کسی را پامال کردن و رسوا کردن و خراب و تباه ساختن . (غیاث ) : تا چوکاهش فلک دهد بربادخصم را گاو کرده در خرمن .ظهوری (از آنندراج ).
-
سیل در خرمن افتادن
لغتنامه دهخدا
سیل در خرمن افتادن . [ س َ / س ِ دَ خ َ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مضطرب و بی آرام و پریشان شدن . (آنندراج ).
-
آلولو،()سر خرمن
لهجه و گویش تهرانی
مترسک،آدم بی مصرف،لولو
-
خرمن کهنه به باد دادن
لغتنامه دهخدا
خرمن کهنه به باد دادن . [ خ ِ / خ َ م َ ن ِ ک ُ ن َ / ن ِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) به دوست گذشته لاف زدن و غرور کردن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ).