کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمای بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرمای نارس
واژهنامه آزاد
بسر.
-
خرمای بی خسته
لغتنامه دهخدا
خرمای بی خسته . [ خ ُ ی ِ خ َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان ، آلت تناسل . (آنندراج ).
-
موش خرمای زمینی
دیکشنری فارسی به عربی
سنجاب
-
جستوجو در متن
-
تمر هندی
لغتنامه دهخدا
تمر هندی . [ ت َ رِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است بزرگ که درهند شرقی و افریقا روید و از بر آن قرصهایی سازند که در مداوا بکار برند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). درختی است از محصولات منطقه ٔ محترقه و ممالکی که تا به 30 درجه ٔ عرض شمالی واقع...
-
رش
لغتنامه دهخدا
رش . [ رَ ] (اِ) قسمی ازخرمای سیاه . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه مؤلف ) (از فرهنگ جهانگیری ). نوعی خرمای سیاه و بالیده . (از فرهنگ فارسی معین ) (از شعوری ج 2 ورق 8). خرمای سیاه پرگوشت کم قوت کم شیرینی . (از انجمن ...
-
نر
لغتنامه دهخدا
نر. [ ن َ / ن َرر ] (ص ، اِ) ایرانی باستان : نر ، پهلوی : نر ، اوستا: نر (مرد)، هندی باستان : نر ، افغانی : نر ، اُسِّتی : نله ، نل (نرینه ٔ جانوران )، بلوچی : نر ، سنگلیجی : نرک ، ازهمین کلمه است نریان (اسب تخمی )، کردی : نر ، (نر، شتر نر)، نیر . (ا...
-
اسب
لغتنامه دهخدا
اسب . [ اَ ] (اِ) (از پهلوی اسپ ) چارپائی از جانوران ذوحافر که سواری و بار را بکار آید. اسپ . فَرَس . نوند. برذون . نونده . باره . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بارگی . ریمن . (برهان ). بارگیر. شولک . (صحاح الفرس ). ابوالمضاء. (السامی فی الاسامی ). ...
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن مریم . عیسی ̍ پیغامبر علیه السلام ، ملقب به روح اﷲ. از پیامبران بزرگ است . کلمه ٔ عیسی لغت عبرانی یا سریانی است و اسم وی مسیح است .(از منتهی الارب ) (از آنندراج ). اسمی است عبرانی یا سریانی ، و گویند مقلوب از یسوع است که آن ن...
-
جبال البارز
لغتنامه دهخدا
جبال البارز. [ ج ِ لُل ْ رِ ] (اِخ ) سلسله کوههایی است که در نزدیکی شهر روذان در نواحی کرمان و بلوچستان قرار دارد. در این کوهها معادن نقره و مس وجود دارد و ساکنان آن کردند و تعداد آنان بیشمار است و در بی باکی و دلیری کم نظیرند و طائفه ٔ بلوص (بلوچ ) ...
-
فشاندن
لغتنامه دهخدا
فشاندن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص ) در زبان پهلوی افشانتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). افشاندن . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). ریختن : فرامرز گویا که زنده نماندفلک خار و خاشاک بر وی فشاند. فردوسی .بگرداندش سر ز یزدان پاک فشاند بر آن فر زیباش خاک . فر...
-
استخوان
لغتنامه دهخدا
استخوان . [ اُ ت ُ خوا / خا ] (اِ) عَظْم . (دهار) (منتهی الارب ). قسمت صلب و سختی که در بدن حیوان و نبات است . و آن عام است بر حیوانات و نباتات ، برخلاف استه که مخصوص نباتات است . (برهان ). عضویست که صلابت آن بدانجا رسد که آنرا نتوان دوتا کرد یا عضو ...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گوشتالو و سرخ که جلوی دندانها قرار گیرد و دوره ٔ دهان را تشکیل دهد : لب بخت پیروز را خنده ا...