کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرمائی
لغتنامه دهخدا
خرمائی . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فرمشکان بخش سروستان شهرستان شیراز، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری سروستان و 8هزارگزی شوسه ٔ شیراز به خضر. این ده کوهستانی است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و حبوبات و میوه . شغل اهالی زراعت . راه آن ما...
-
خرمائی
لغتنامه دهخدا
خرمائی .[ خ ُ ] (ص نسبی ) برنگ خرما. (یادداشت بخط مؤلف ).- موی خرمائی ؛ موی برنگ خرما. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
عقدان
لغتنامه دهخدا
عقدان . [ ع َ ق َ ] (ع اِ) خرمائی است . (منتهی الارب ). نوعی خرما و تمر است . (از اقرب الموارد).
-
تمرهیرون
لغتنامه دهخدا
تمرهیرون . [ ت َ رِ ] (اِ) خرمائی است خرد و سرخ و درآن استخوانی کوچک و باریک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
مدوک
لغتنامه دهخدا
مدوک . [ م ِ ] (اِ) درتداول مردم کرمان و فارس ، مدو. سوسک های خرمائی رنگ بالدار که در جاهای مرطوب می زیند. رجوع به مدو شود.
-
باهین
لغتنامه دهخدا
باهین . (اِ) خرمائی که پیوسته بر آن غوره و خوشه های نیم رسیده و رسیده باشد. (منتهی الارب ).
-
ساتورنی
لغتنامه دهخدا
ساتورنی . (فرانسوی ، اِ) نوعی حشره از خانواده ٔ ساتورنید است که خود انواع مختلف دارد. و آن شبیه پروانه و به رنگهای خرمائی و گندم گون و خاکستری است و در میان هر بالش چشمی برنگ سرخ و آبی دارد.
-
صفریة
لغتنامه دهخدا
صفریة. [ ص ُ ف ِ ری ی َ ](ع اِ) خرمائی است یمانی که در حالت بسریت آن را خشک کرده و بجای شکر در سویق اندازند. (منتهی الارب ).
-
مذنبة
لغتنامه دهخدا
مذنبة. [ م ُ ذَن ْ ن ِ ب َ ] (ع ص ) بسرة مذنبة؛ غوره ٔ خرمائی که از دنباله رسیدن گیرد. (ناظم الاطباء). رجوع به مُذَنِّب شود.
-
ثتی
لغتنامه دهخدا
ثتی . [ ث َ تی / ث َ تا ] (ع اِ) پوستهای خرما یا خرمائی که تباه شده از درخت فروریزد و خرمای ردی . || ریزه ٔ کاه و هر چیز ریزه که بدان غراره ها پر کنند.
-
عجایة
لغتنامه دهخدا
عجایة. [ ع َ ی َ ] (ع اِ) عَجوة. خرمائی است نیکو به مدینه . (از اقرب الموارد). [ ع َ / ع ُ ] المرالمحشی ّ فی وعائه . (المنجد) (از منتهی الارب ). رجوع به عجوة شود.
-
کابوسک
لغتنامه دهخدا
کابوسک . [س َ ] (اِ) شیص . (مهذب الاسماء). و آن خرمائی است که هسته اش سخت نشود و از جنس ردی خرماست . رجوع به (منتهی الارب : شیص ) و رجوع به خاره کابوسک و کابوشک شود.
-
پریوسل
لغتنامه دهخدا
پریوسل . [ پْری ُ / پ ِ ی ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) جنسی از حشرات کُلئوپتِر هترومر از تیره ٔ هِلوپینه که مشتمل حیوانات کشیده قامت سیاه یا خرمائی و درخشنده است . این حشرات در مناطق حارّه ٔ آفریقا زیست می کنند.
-
خرماگون
لغتنامه دهخدا
خرماگون . [ خ ُ ] (ص مرکب ) خرمائی . برنگ خرما. به لون خرما. (یادداشت بخط مؤلف ) : گشته چون خار در مصاف زبون خصم در پای اسب خرماگون .سنائی .