کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرما
/xormā/
معنی
۱. میوهای گرمسیری با هستۀ سخت و پوست نازک که به شکل خوشۀ بزرگ از درخت آویزان میشود.
۲. درخت راست و بلند این میوه با برگهای بزرگ و میوههای خوشهای؛ نخل.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رطب، میوه نخل، تمر
دیکشنری
date
-
جستوجوی دقیق
-
خرما
واژگان مترادف و متضاد
رطب، میوه نخل، تمر
-
Phoenix 1
خرما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از خرمائیان درختی با حدود سیزده گونه که در جزایر قناری و افریقای شمالی و خاورمیانه و پاکستان و هند و ایالت کالیفرنیا در امریکا یافت میشوند؛ درخت خرما تقریباً تا 23 متر رشد میکند؛ ساقۀ آن پوشیده از بقایای قاعدۀ برگه...
-
خرما
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ په . ] (اِ.) درختی است از تیرة گرمسیری دارای میوه ای گوشت دار با هستة سخت و پوست نازک ، بسیار شیرین و خوش طعم .
-
خرما
لغتنامه دهخدا
خرما. [ خ ُ ] (اِ) میوه ٔ درخت خرمابن . (ناظم الاطباء). تمر. تَمْرة . (دهار). نَخل . (یادداشت بخط مؤلف ) : پس پند پذیرفتم و این شعر بگفتم از من بدل خرما بس باشد کنجال . ابوالعباس .بکن کار و کرده بیزدان سپاربخرما چه یازی چو ترسی ز خار؟ فردوسی .هر آن ...
-
خرما
لغتنامه دهخدا
خرما. [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان ، واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری سیاهکل . این ده جلگه ، معتدل و مرطوبست . آب آن از چشمه ٔ محلی و محصول آنجا برنج ، چای ، عسل و لبنیات می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و...
-
خرما
لغتنامه دهخدا
خرما. [ خ ُرْ رَ ] (اِ صوت ) خوشا. بس خوش . (یادداشت بخط مؤلف ) : حبذا باد شمال و خرما بوی بهار. فرخی .خوشا و خرما وقت حبیبان ببوی صبح و بانگ عندلیبان . سعدی .خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه که تا من آشنا گشتم دل خرم نمی بینم . سعدی .خرما دور...
-
خرما
لغتنامه دهخدا
خرما. [خ ُ ] (اِخ ) نام ناحیتی است به شمال و چون از ساری بنارنج باغ رویم و بعد از آن از پل تجن راه امامزاده عباس پیش گیریم پس از گذشتن از نکا و نارنج باغ و داغمرز و میان به قلعه ٔ پلنگان می رسیم ، بعد به گواسل خواهیم رفت و با عبور از تنگه ٔ مقیمی به ...
-
خرما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xarmāv] (زیستشناسی) xormā ۱. میوهای گرمسیری با هستۀ سخت و پوست نازک که به شکل خوشۀ بزرگ از درخت آویزان میشود.۲. درخت راست و بلند این میوه با برگهای بزرگ و میوههای خوشهای؛ نخل.
-
خرما
دیکشنری فارسی به عربی
تاريخ
-
خرما
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xormâ طاری: ormâ طامه ای: xormâ طرقی: ormâ کشه ای: xormâ نطنزی: xormâ
-
واژههای مشابه
-
کون خرما
لغتنامه دهخدا
کون خرما. [ ن ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فلس گونه ای که بر بن میوه ٔ خرما باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جوش خرد بربدن . قسمی از بثور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
غوره ٔ خرما
لغتنامه دهخدا
غوره ٔ خرما. [رَ / رِ ی ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرمای نارسیده . بُسر. بَلَح . خَلال . رجوع به غوره و خرما شود.
-
آرده خرما
لغتنامه دهخدا
آرده خرما. [ دَ / دِ خ ُ ] (اِ مرکب ) طعامی است که از خرما و آرد یا نان گرم و کره سازند. رنگینک .
-
زخم خرما
لغتنامه دهخدا
زخم خرما. [ زَ م ِ خ ُ ](ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) سالک . لُکّه سال . در هند،دانه ٔ شرق و زخم شرق ، در حلب ، دانه ٔ سال و دمل حلب ،در حبشه ، غسرة. از دانه هایی است که در برخی از مناطق در پوست پدید آید و گاه با جراحت همراه باشد در آغاز دانه هایی کوچک و ب...