کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرقه قبول کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرقه سازی
لغتنامه دهخدا
خرقه سازی . [ خ ِ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) دریدگی . چاک شدگی : گهی می کرد مه را خرقه سازی گهی می کرد با مه خرقه بازی .نظامی .
-
خرقه سوز
لغتنامه دهخدا
خرقه سوز. [ خ ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) صوفی که از کثرت وجد یا بجهت شکر خرقه سوزاند : گه آسوده در گوشه ای خرقه دوزگه آشفته در مجلسی خرقه سوز.سعدی (بوستان ).
-
خرقه سوزی
لغتنامه دهخدا
خرقه سوزی . [ خ ِ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل سوزاندن خرقه بوسیله ٔ صوفی از جهت کثرت وجد یا بجهت شکر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرقه شکاف
لغتنامه دهخدا
خرقه شکاف . [ خ ِ ق َ / ق ِ ش ِ ] (نف مرکب ) خرقه پاره کننده . صوفی که در حال ذوق خرقه می درد : خرقه شکافان ذوق بی دف و نی در سماع جبه فشانان شید تابعقانون دف .خاقانی .
-
خرقه گشتن
لغتنامه دهخدا
خرقه گشتن . [ خ ِ ق َ / ق ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پاره گشتن . دریده شدن . چاک شدن : چون خرقه گشت بر کَتِف شب ردای قارشد غرق در غلاله ٔ زر فرق کوهسار.اثیر اخسیکتی (از آنندراج ).
-
خرقه بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (تصوف) xerqebāzi به وجد و سرور آمدن صوفیان هنگام سماع، پایکوبی، و جامه دریدن آنان در حالت وجد و حال.
-
خرقه پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] xerqepuš ۱. گدا.۲. [مجاز] صوفی؛ درویش.
-
خرقه سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] xerqesuz ۱. ویژگی درویشی که در حال جذبه خرقه را از تن درمیآورد و میسوزاند.۲. (قید) در حال سوزاندن خرقه: ◻︎ گه آسوده در گوشهای خرقهدوز / گه آشفته در مجلسی خرقهسوز (سعدی۱: ۱۰۳).
-
خرقه از دست - پوشیدن
لغتنامه دهخدا
خرقه از دست - پوشیدن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ دَ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری شدن . (از آنندراج ) : مشرب من خرقه از دست صدف پوشیدن است تیغ بر سر می خورم گوهر بدامان می دهم .صائب (از آنندراج ).
-
خرقه از- پوشیدن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- پوشیدن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) مرید... شدن . (آنندراج ). از دست پیری خرقه پوشیدن و این در نزد صوفیان دلالت بر ورود بطریقه ای از طریقه های صوفیانه است .
-
خرقه از- داشتن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- داشتن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری بودن . (آنندراج ) : هر جا که سیه گلیم و شوریده سریست شاگرد من است خرقه از من دارد.شیخ ابوالحسن خرقانی (از آنندراج ).
-
خرقه از- گرفتن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- گرفتن .[ خ ِ ق َ / ق ِ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از پیری یا مرشدی یا صوفئی یا رئیس قوم یا مریدی خرقه ٔ صوفیانه پوشیدن و بدست او وارد سلک شدن . مرید صاحب خرقه شدن .
-
شراب و خرقه
فرهنگ گنجواژه
زهد و ریا.
-
تسبیح و خرقه
فرهنگ گنجواژه
وسائل زهد و درویشی
-
بهلول و خرقه
فرهنگ گنجواژه
بی اعتباری.