کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرقه دوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرقه سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] xerqesuz ۱. ویژگی درویشی که در حال جذبه خرقه را از تن درمیآورد و میسوزاند.۲. (قید) در حال سوزاندن خرقه: ◻︎ گه آسوده در گوشهای خرقهدوز / گه آشفته در مجلسی خرقهسوز (سعدی۱: ۱۰۳).
-
خرقه از دست - پوشیدن
لغتنامه دهخدا
خرقه از دست - پوشیدن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ دَ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری شدن . (از آنندراج ) : مشرب من خرقه از دست صدف پوشیدن است تیغ بر سر می خورم گوهر بدامان می دهم .صائب (از آنندراج ).
-
خرقه از- پوشیدن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- پوشیدن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) مرید... شدن . (آنندراج ). از دست پیری خرقه پوشیدن و این در نزد صوفیان دلالت بر ورود بطریقه ای از طریقه های صوفیانه است .
-
خرقه از- داشتن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- داشتن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری بودن . (آنندراج ) : هر جا که سیه گلیم و شوریده سریست شاگرد من است خرقه از من دارد.شیخ ابوالحسن خرقانی (از آنندراج ).
-
خرقه از- گرفتن
لغتنامه دهخدا
خرقه از- گرفتن .[ خ ِ ق َ / ق ِ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از پیری یا مرشدی یا صوفئی یا رئیس قوم یا مریدی خرقه ٔ صوفیانه پوشیدن و بدست او وارد سلک شدن . مرید صاحب خرقه شدن .
-
خرقه تهی کردن
لغتنامه دهخدا
خرقه تهی کردن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مردن . (یادداشت بخط مؤلف ).این تعبیر بیشتر برای مردن مرشدان استعمال میشود.
-
خرقه قبول کردن
لغتنامه دهخدا
خرقه قبول کردن . [ خ ِ ق َ / ق ِق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جانشین مرشد شدن : چندان بمان که خرقه ٔ ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش .حافظ.
-
خرقه کردن جامه
لغتنامه دهخدا
خرقه کردن جامه . [ خ ِ ق َ / ق ِ ک َ دَ ن ِ م َ / م ِ ](مص مرکب ) دریدن جامه . پاره کردن جامه : تاج دین ای تاج دین بر فرق توبحر انعامی و خلقی غرق توآفتاب چرخ اقبالی و هست صدر دیوان کفایت شرق توابری و درّ و درم باران تورعد و صیت تو زرافشان برق توآتشی ...
-
شراب و خرقه
فرهنگ گنجواژه
زهد و ریا.
-
تسبیح و خرقه
فرهنگ گنجواژه
وسائل زهد و درویشی
-
بهلول و خرقه
فرهنگ گنجواژه
بی اعتباری.
-
خِرقه و خُم
فرهنگ گنجواژه
رندی.
-
خِرقه و دستار
فرهنگ گنجواژه
لباس.
-
خِرقه و کَشکول
فرهنگ گنجواژه
وسائل درویشی.
-
مزوّجه و خرقه
فرهنگ گنجواژه
لباس قدیمی.