کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرفت
/xereft/
معنی
۱. کودن.
۲. ویژگی کسی که براثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده است.
〈 خرفت شدن: (مصدر لازم) تباه شدن عقل براثر پیری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیر، سالخورده، کهنسال ≠ خردسال، برنا، جوان
۲. پخمه، حواسپرت، خرف، بیهوشوحواس، کمحواس، کندذهن، کمهوش، کودن، منگ، ابله
دیکشنری
dense, senile, stupid
-
جستوجوی دقیق
-
خرفت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیر، سالخورده، کهنسال ≠ خردسال، برنا، جوان ۲. پخمه، حواسپرت، خرف، بیهوشوحواس، کمحواس، کندذهن، کمهوش، کودن، منگ، ابله
-
خرفت
فرهنگ فارسی معین
(خِ رِ) (ص .) (عا.) 1 - ابله ، نادان . 2 - کندذهن .
-
خرفت
لغتنامه دهخدا
خرفت . [ خ ِ رِ ] (از ع ، ص ) کندفهم . کندذهن . (یادداشت بخط مؤلف ). کودن . بیحس . مبهوت . ازکاررفته . (ناظم الاطباء).
-
خرفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: خَرِف] [عامیانه] xereft ۱. کودن.۲. ویژگی کسی که براثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده است.〈 خرفت شدن: (مصدر لازم) تباه شدن عقل براثر پیری.
-
خرفت
دیکشنری فارسی به عربی
ابله
-
واژههای مشابه
-
خِرِفت
لهجه و گویش بختیاری
xereft خرف، کودن.
-
خِرِفت، خِرِف
لهجه و گویش تهرانی
کودن، بی حس، مبهوت، از کار افتاده، ابله، گول .
-
خنگ خرفت
لهجه و گویش تهرانی
ابله
-
پیر و خرفت
فرهنگ گنجواژه
کهنسال ،از کار افتاده.
-
خر و خِرِفت
فرهنگ گنجواژه
نادان.
-
واژههای همآوا
-
خرفة
لغتنامه دهخدا
خرفة. [ خ َ رَ ف َ ] (ع اِ) حکایت و قصه و افسانه و داستان خوش و پسندیده و مقبول . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خرفة
لغتنامه دهخدا
خرفة. [ خ ُ ف َ ] (ع اِ) آنچه چیده شده از میوه . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). یقال : التمر خرفة الصائم . (از منتهی الارب ).
-
خرفة
لغتنامه دهخدا
خرفة.[ خ َ رِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث خرف . زنی که از پیری عقلش تباه شده باشد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).