کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرطوم دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرطوم دار
لغتنامه دهخدا
خرطوم دار. [ خ ُ ] (نف مرکب ) صاحب خرطوم . دارای خرطوم : همه خرطوم دار و شاخ گرای گاو و پیلی نموده در یک جای .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
خُرْطُومِ
فرهنگ واژگان قرآن
بيني فيل وخوک (اطلاق خرطوم بر بيني آن شخص کافر ، با اينکه خرطوم تنها بيني فيل و خوک است ، در حقيقت نوعي توبيخ و ملامت است ، و در اين آيه تهديدي است به آن شخص ، به خاطر عداوت شديدي که با خدا و رسول او و ديني که بر رسولش نازل کرده ، ميورزيده است )
-
خرطوم فیل
دیکشنری فارسی به عربی
ختم
-
جستوجو در متن
-
tapirs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قاتل، خوک خرطوم دراز مالایا، خوک خرطوم دار
-
tapir
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تپیر، خوک خرطوم دراز مالایا، خوک خرطوم دار
-
proboscidean
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پروبوساید، وابسته بخرطوم داران عاجدار، راسته پستانداران خرطوم دار
-
تاپیر
لغتنامه دهخدا
تاپیر. (فرانسوی ، اِ) نوعی از پستانداران سم دار (ذوحافر) که در مناطق حاره ٔ امریکا و آسیا زندگی می کند. پوزه اش مانند خرطوم آویخته است .
-
شاخ گرای
لغتنامه دهخدا
شاخ گرای . [ گ َ ] (نف مرکب ) شاخ جنبان . شاخ پیچان . گراینده ٔ شاخ : همه خرطوم دار و شاخ گرای گاو و پیلی نموده در یکجای .نظامی .
-
سَنَسِمُهُ
فرهنگ واژگان قرآن
به زودي اورا نشان دار خواهيم کرد (مصدر وسم و همچنين سمة به معناي علامتگذاري است در عبارت "سَنَسِمُهُ عَلَى ﭐلْخُرْطُومِ " منظور اين است که به زودي بر بيني پرباد و خرطوم مانندش داغ رسوايي و خواري مي نهيم )
-
داوری شیرازی
لغتنامه دهخدا
داوری شیرازی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) نامش محمد است و سومین فرزند وصال شیرازی است مولدش به سال 1238 و وفاتش 1284 هَ . ق . است . دیوانی دارد که به سال 1330 هَ . ش . در شیراز بچاپ رسیده است . از اوست :در دل تنگ نخواهم که هوای تو بودحیفم آید که در این غمکده ...
-
یشک
لغتنامه دهخدا
یشک . [ ی َ ] (اِ) دندان بزرگ بود از آن ِ ددان . (لغت فرس اسدی ). چهار دندان بزرگ پیشین بهایم و سباع . (یادداشت مؤلف ). ناب و دندان بزرگ جانوران سبع و وحشی . (ناظم الاطباء). دندان بزرگ شیر و فیل و گرگ و اسب و سگ که به عربی ناب و به هندی کچلی وکیلا گ...
-
زوبین
لغتنامه دهخدا
زوبین . (اِ) ژوبین . ژوپین . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). زوپین . ژوبین . نیزه ٔ کوچکی که سر آن دوشاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند. (فرهنگ فارسی معین ). نیزه . (از فهرست ولف ). حربه ٔ مردم گیلان است و آن نیزه ٔ کوچکی بود که سر آن ...
-
شنگ
لغتنامه دهخدا
شنگ .[ ش َ ] (ص ) شاهد شوخ و ظریف و شیرین حرکات و خوب و نیک و زیبا. (برهان ). شوخ و بی حیا. (رشیدی ) (انجمن آرا). شاهدی را گویند که مطبوع حرکات بود و شوخ چشم . (اوبهی ). شوخ و ظریف . (غیاث اللغات ). بمجاز به معشوق اطلاق کنند. (غیاث ) (فرهنگ نظام ). و...