کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرس روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرس ارموت
لغتنامه دهخدا
خرس ارموت . [ خ ِ اَ ] (اِ مرکب ) امرود جنگلی در لهجه ٔ طوالش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرس ارمود
لغتنامه دهخدا
خرس ارمود. [ خ ِ اَ ] (اِ مرکب ) نوعی امرود است در طالش با میوه های درشت . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرس بازی
لغتنامه دهخدا
خرس بازی . [ خ ِ ] (حامص مرکب ) بازی و رقص که خرس می کند. کنایه از اعمال مضحک و خنده آور : بازی خرس برده از شمشیرخرس بازی درآوریده بشیر.نظامی .
-
خرس بچه
لغتنامه دهخدا
خرس بچه . [ خ ِ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه خرس ، بَیْلَم . دَیْسَم . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرس در
لغتنامه دهخدا
خرس در. [ خ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 10هزارگزی شمال زاغه و 100هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم آباد- بروجرد. جلگه ، سردسیر. آب آن از سرآب خرس در. مزرعه ٔ سیل کریم متعلق به آنجاست . ساکنان از طایفه ٔ دالوند...
-
خرس در
لغتنامه دهخدا
خرس در. [ خ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 54هزارگزی جنوب کوه دشت و 54هزارگزی جنوب راه فرعی خرم آباد به کوهدشت . جلگه ، معتدل . آب آن از رودخانه ٔ کشکان . ساکنان از طایفه ٔاسرائی می باشند. (از فرهنگ جغرافیا...
-
خرس سار
لغتنامه دهخدا
خرس سار. [ خ ِ ] (ص مرکب ) آنکه از زیادی موی بر اندام چون خرس است . || (اِ مرکب ) نام حیوانی بوده بنقل حمداﷲ مستوفی که بشکل و نطق مانند آدمی و بسیار موی بر اندام مانند خرس لکن از عقل و تمییز بهره ندارد و سخنش مفهوم نشود. (نزهة القلوب ).
-
خرس باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xersbāz آنکه با خرس بازی میکند و آن را به انجام حرکات نمایشی وامیدارد؛ خرسکباز.
-
خِرَسَ مِرَقَ
لهجه و گویش گنابادی
kherase meragha در گویش گنابادی یعنی از این پهلو به آن پهلو شدن در اثر بدخوابی
-
مثل خرس
دیکشنری فارسی به عربی
متوقع للانخفاض
-
خرس وار
دیکشنری فارسی به عربی
متوقع للانخفاض
-
مث خرس
لهجه و گویش تهرانی
چاق
-
خرس ترکید!
لهجه و گویش تهرانی
شوخی برای کسی که عطسه کند
-
خرس گنده
لهجه و گویش تهرانی
آدم بزرگ به شوخی
-
علف خرس
لهجه و گویش تهرانی
گندنا،گیاه یا چیز بی ارزش : مگه پول ()ه