کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرسنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرسنگ
/xarsang/
معنی
۱. سنگ بزرگ ناهموار و ناتراشیده، بهویژه سنگ عظیمی که در بناهای باستانی به کار رفته است.
۲. [قدیمی، مجاز] مانع.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cliff, megalith
-
جستوجوی دقیق
-
megalith
خرسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سنگ بزرگ و نتراشیدهای که با برافراشتن مجموعهای از آنها ساختارهایی ابتدایی با مقاصد آیینی به وجود میآوردند
-
خرسنگ
فرهنگ فارسی معین
(خَ سَ) (اِمر.) سنگ بزرگ ، ناهموار.
-
خرسنگ
لغتنامه دهخدا
خرسنگ . [ خ َ س َ ] (اِ مرکب ) سنگ بزرگ سخت گران . (شرفنامه ٔمنیری ). سنگ بزرگ ناتراشیده و ناهموار. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). سنگ بزرگ و کلان . (غیاث اللغات ). جُلمود. جَلْمَد. (از منتهی الارب ). صخره : ندانستی تو ای خر عمر کیج لاک پالانی که با...
-
خرسنگ
لغتنامه دهخدا
خرسنگ . [ خ َ س َ ] (اِخ ) نام یکی از مراتع یا یورت های دره لار است از ده های لاریجان . (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 115). نام گردنه ای است بین رودبار و لار در ایالت طهران . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xarsang ۱. سنگ بزرگ ناهموار و ناتراشیده، بهویژه سنگ عظیمی که در بناهای باستانی به کار رفته است.۲. [قدیمی، مجاز] مانع.
-
جستوجو در متن
-
menhir
میلسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] افراشتهسنگی منفرد از نوع خرسنگ
-
orthostat
اَرتاسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] خرسنگ ایستادهای که سقف یا سرپوش آرامگاه حجرهای بر روی آن قرار دارد
-
dolmen
میزسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سازهای خرسنگی شامل دو یا چند خرسنگ ایستاده و تختهسنگی بر روی آنها که مجموعاً شکل میز را تداعی میکنند
-
صخر
لغتنامه دهخدا
صخر. [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صخرة. رجوع به صَخْرة شود. || سنگ بزرگ . (غیاث اللغات ) (دهار). خرسنگ . تخته سنگ .
-
جلمود
لغتنامه دهخدا
جلمود. [ ج ُ ] (ع اِ) خرسنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) شتران کلانسال . (منتهی الارب ). رجوع به جلمد شود.
-
هرسنگ
لغتنامه دهخدا
هرسنگ . [ هََ س َ ] (اِخ ) یکی از بلوکات لاریجان در جنوب رودخانه ٔ لار. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 66 و 67). رجوع به خرسنگ شود.
-
سروزن
لغتنامه دهخدا
سروزن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) شاخ زن . (ناظم الاطباء) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی .ابوالعباس .
-
طایة
لغتنامه دهخدا
طایة. [ ی َ ] (ع اِ) بام . (منتهی الارب ). سطح . (اقرب الموارد). || خشک کردنگاه خرما. (منتهی الارب ). آنجا که خرما گرد کنند. (مهذب الاسماء). || خرسنگ در زمین ریگستان . || زمین که در آن سنگ نباشد. (منتهی الارب ).
-
جلهة
لغتنامه دهخدا
جلهة. [ ج َ هََ ] (ع اِ) خرسنگ مدور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || محله وکرانه ٔ وادی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، جِلاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرما که با شیر آمیخته شود و آن مسمن بدن است . (منتهی الارب ) (اق...