کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خرسته
/xereste/
معنی
= زالو
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرسته
لغتنامه دهخدا
خرسته . [ خ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) زلو باشد و آن کرمی است سیاهرنگ که چون بعضوی از اعضای آدمی بچسبانند خون از آن عضو بمکد. (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری ). زرو. دیوچه . دستی . (از فرهنگ جهانگیری ).
-
خرسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xereste = زالو
-
جستوجو در متن
-
زالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زولو، زلوک، زلو، زرو› (زیستشناسی) zālu کرمی کوچک و سیاهرنگ که در آب زندگی میکند و با مکندههای روی بدنش خون جانوارن را میمکد؛ دیوچه؛ دیوک؛ شلوک؛ شلک؛ شلکاو جلو؛ خرستۀ دشتی.
-
زلو
لغتنامه دهخدا
زلو. [ زَ ] (اِ) نام کرمی است دراز که در آب پیدا شود و چون او را به عضوی بچسبانند خون را بمکد و آن را شلوک و دیوچه نامند. (فرهنگ جهانگیری ). کرمی باشد سیاه رنگ چون بر اعضای آدمی بچسبانند خون را از آنجا بمکد. (برهان ). کرمی است که خون خورد و در هند، آ...