کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرد خائیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خرد یافتن
لغتنامه دهخدا
خرد یافتن . [ خ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) صاحب خرد شدن . عاقل شدن . هوشیار شدن . دانا شدن .
-
خرد داشتن
لغتنامه دهخدا
خردداشتن . [ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کوچک انگاشتن . حقیر شمردن . ازدراء. (تاج المصادر بیهقی ) : به پیران چنین گفت فرمان گردکه دشمن ندارد خردمند خرد.فردوسی .
-
خرد کار
لغتنامه دهخدا
خردکار. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) کار کوچک : خراب کردن بتخانه خرد کار نبودبدانچه کرده بیابد ملک ثواب و ثمر.فرخی (دیوان ص 73).
-
سال خرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sālxord دختر یا پسر که کمتر از پنج سال داشته باشد؛ تحویل سال؛ هنگام تحویل سال؛ گردش سال: ◻︎ گریان به یاد روی تو رفتم ازاین جهان / چو طفل سالخرد که گریان به خواب شد (محمدقلی سلیم: لغتنامه: سالخرد)
-
صاحب خرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sāhebxerad خردمند؛ عاقل: ◻︎ بِه است از دد انسان صاحبخرد / نه انسان که در مردم افتد چو دد (سعدی۱: ۶۲).
-
سبک خرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokxerad سبکعقل؛ کمخرد؛ سادهلوح: ◻︎ جز آن سبکخرد شوربخت سوختهمغز / که غره کرد مر او را به خویشتن شیطان (فرخی: ۳۲۷).
-
microeconomics
اقتصاد خرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] شاخهای از اقتصاد نظری که رفتار اقتصادی کارگزاران، ازجمله خانوار و بنگاه، را مطالعه میکند
-
پول خرد
دیکشنری فارسی به عربی
تغيير , نقد
-
بسیار خرد
دیکشنری فارسی به عربی
دقيقة
-
خرد شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ازمة , انهر
-
خرد گشتن
دیکشنری فارسی به عربی
تمثال نصفي
-
بی خرد
دیکشنری فارسی به عربی
عنيف
-
خرد کردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hürd bekeri طاری: hürd vâkard(mun) طامه ای: hürd hekardan طرقی: hürd vâkardmun کشه ای: hird vâkardmun نطنزی: xurd kardan
-
خرد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابرة , ارتطم , تحلل , حطم , رعشة , عصارة , مفصل
-
پول خرد
لهجه و گویش تهرانی
سکه های کم ارزش