کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خردکنپخشکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
chopper spreader
خردکنپخشکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] دستگاهی که کُلَش و بقایای گیاهی را خرد و پخش میکند
-
واژههای مشابه
-
پخش
واژگان مترادف و متضاد
۱. تقسیم، توزیع، متفرق، منتشر، نشر ۲. پهن، گسترده ۳. پاشیده، پراکنده ≠ جمع
-
پخش
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص .) 1 - پهن ، پخت . 2 - پراکنده ، پاشیده . 3 - منتشر.
-
پخش
لغتنامه دهخدا
پخش . [ پ َ ] (اِ، ص ) رجوع به پخس شود.
-
پخش
لغتنامه دهخدا
پخش . [ پ َ ] (ص ) پهن . پخت . (فرهنگ فارسی معین ). || پراکنده . پاشیده .- پخش شدن ؛ با زمین هموار شدن . خرد شدن : ز تیغش همی لعل شد باد و گردز گرزش همی پخش شد اسب و مرد. اسدی .و در فرهنگها به کلمه ٔ پخش مطلق ، معانی ذیل را داده اند: پژمرده . بی آب ...
-
پخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹پخچ، پخج، پخت› paxš ۱. تقسیم؛ توزیع.۲. (صفت) پهن.۳. (صفت) چیزی که در زیر پا یا در اثر ضربه و فشار کوبیده و پهن شده باشد.۴. (صفت) پاشیده؛ پراکنده.〈 پخش شدن: (مصدر لازم)۱. پهن شدن.۲. پراکنده شدن.〈 پخش کردن: (مصدر متعدی)۱. پهن کردن...
-
پخش
دیکشنری فارسی به عربی
انتشار , توزيع
-
پخش
لهجه و گویش تهرانی
پخچ (پهن)
-
mud flap/ mudflap
گِلپخشکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] سپری پلاستیکی یا لاستیکی که در پشت چرخ، معمولاً چرخ عقب، قرار دارد و از پاشیده شدن گل و سنگریزه به بدنۀ خودرو یا خودرو عقب جلوگیری میکند
-
گوشت خردکن
لغتنامه دهخدا
گوشت خردکن . [ خ ُ ک ُ ] (اِ مرکب ) ساطور. آلت خرد کردن گوشت .
-
cracking mill
آسیاب خُردکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی آسیاب برای خُرد کردن دانهها با دو دسته غلتک استوانهای شیاردار متـ . خُردکن 2
-
comminuter
آشغالخردکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] دستگاهی که برای تسهیل تصفیۀ فاضلاب، مواد جامد موجود در فاضلاب را خرد میکند
-
chopper, forage chopper
خردکن 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] دستگاهی برای خرد کردن علوفه
-
خُردکن 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← آسیاب خُردکن